جناب آقای مستضعف !
اوائل انقلاب يک آقای لاغر اندام ريشوی ميانسالی راوزير کشاورزی کرده بودند . اسمش يادم نيست . بگمانم چيزی بود مثل شيبانی ...يا چيزی در همين مايه ها .
اين آقای وزير برای آنکه نشان بدهد چقدر مستضعف پرور است اولين کاری که کرده بود اين بود که دستور داده بود همه ميز ها و مبل های اتاق کارش را بيرون ريخته بودند و خودش توی اتاق روی يک بالش می نشست و به سبک و سياق دوران خواجه نصير الدين طوسی و خواجه نظام الملک به رتق و فتق امور می پرداخت !
اين آقای وزير برای آنکه نشان بدهد چقدر مستضعف پرور است اولين کاری که کرده بود اين بود که دستور داده بود همه ميز ها و مبل های اتاق کارش را بيرون ريخته بودند و خودش توی اتاق روی يک بالش می نشست و به سبک و سياق دوران خواجه نصير الدين طوسی و خواجه نظام الملک به رتق و فتق امور می پرداخت !
يادم ميآيد در همان اوائل انقلاب يک روز رفته بودم وزارت اطلاعات و جهانگردی که نامش را وزارت ارشاد ملی گذاشته بودند و آقايی بنام ميناچی بر آن وزارت ميکرد .
من رفتم توی اتاق مدير کل امور اداری ؛ديدم دارند مبل های شيک را بيرون می برند و جايش صندلی های معمولی ميگذارند .
پرسيدم : اين چيکاری است ؟؟
گفتند : ای آقا ! حکومت ما حکومت مستضعفين است !در حکومت مستضعفين که نمی شود روی مبل های طاغوتی نشست !
پرسيدم : اين چيکاری است ؟؟
گفتند : ای آقا ! حکومت ما حکومت مستضعفين است !در حکومت مستضعفين که نمی شود روی مبل های طاغوتی نشست !
حالاسی و چند سالی از آن روز ها گذشته است و می بينيم که همين حکومت مستضعفين چه دماری از روزگار همين مستضعفين در آورده است .
وقتی تاريخ را ورق می زنيم ؛ می بينيم تازيانی هم که با شعار " سيد قريشی و سياه حبشی برابرند ! " ايران را فتح کردند ؛ بسرعت به غارت مردم و تحميل ماليات های گوناگون سرگرم شدند . مردم ايران بصورت موالی در آمدند ؛ مادران و خواهران ما به اسيری رفتند و در بازار های برده فروشان فروخته شدند و کشاورزان ايرانی با از دست دادن آزادی و زمين های خود محبور شدند به عنوان کارگران کشاورز در اراضی خودشان به بيگاری بپردازند و نان بخور و نميری دريافت کنند .
من سی و چند سال پيش ؛ کتاب " تاريخ دروغ " را در ايران نوشته ام و در ايران هم چاپ شده است . به نقل از همين کتاب برايتان بخوانم که :
..... عثمان روزی که کشته شد يکصد هزار دينار طلا و يک ميليون درهم وجه نقد داشت و املاک او در وادی القری و حنين صد هزار دينار ارزش داشت ( بنقل از مروج الذهب مسعودی )
زبير بن عوام ؛ هزار اسب و هزار کنيز داشت و تازی ديگری بنام زيد بن ثابت ؛ بقدری طلا و نقره از خودش باقی گذاشت که پس از مرگش ورثه اش با کلنگ وتيشه شمش های طلا و نقره را شکستند و بين خود تقسيم کردند ....
خيال ميکنيد اين ثروت های افسانه ای که پا برهنگان تازی به آنها دست يافته بودند از کجا آمده بود ؟؟ تاريخ را بخوانيد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر