دنبال کننده ها

۲۴ بهمن ۱۳۹۱

کبک خرامان...




اسم کوچه مان هست کبک خرامان . امروز صبح بیکار بودم . رفتم توی حیاط خانه مان جلوی آفتاب نشستم و دور از چشم عیال سیگاری چاق کردم و رفتم توی حال و هوای طبیعت . بوی بهار همه جا پیچیده است . انگاری آوای عمو نوروز میآید . دیدم چند تا کبک خوشگل اینجا و آنجا پرسه میزنند . با خودم گفتم : اگر ایران بود حالا با هزار حقه بازی و دستک و دنبک این کبک ها را شکار میکردیم و کباب شان میکردیم .اما اینجا ؟؟؟ صبحها که میخواهم بروم سرکار صد ها بوقلمون وحشی را می بینم که دور و بر خانه مان می پلکند و کسی هم بفکر شکار کردن و کباب کردن شان نیست . بعدش بیاد روزهای کودکی و نوجوانی خودم افتادم که در روز های برفی با چه حقه بازی های کودکانه ای گنجشک های بیچاره را شکار میکردیم و توی بخاری هیزمی کباب شان میفرمودیم و می لمباندیم ...الهی کارد بخورد به آن شکم بی صاحب شده ات آقای گیله مرد ....لعنتی !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر