دنبال کننده ها

۲۰ تیر ۱۳۹۱

این سکته سگ مصب ....


شعر "فارسی" از کتاب این سکتۀ سگ مصب

اکبر ذوالقرنین
***
این زبان مادری
ـ فارسی خودمان را می گویم ـ
چقدر “کردن” دارد …
باید ببخشید
رویم سیاه
زبانم لال
نگاه را می کنیم
فکر را می کنیم
سلام را هم که می کنیم
از عشق و حال و احوال گرفته
تا شادی و کیف و بوسه
حتا زندگی را هم می کنیم
ورزش و ناز و نوازش را نیز
مثل صلح و جنگ و نیایش
چنان که هر چه آزمایش و ویرایش را
دم به دم می کنیم
حالا بگو
آدمی مانند من
همدانیِ زمین خورده ای بی دست و پا
با این بَر و ریخت “چه واشه ام”
که هم انقلاب را کرده
هم سکته ی سگ مصب را
غلطی مانده نکرده باشم؟
گمان را که نمی شود کرد
من هم نمی کنم
شما چطور؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب حسن رجب نژاد .چند صباحيست كه مطالب و نوشته هايتان مقداري آبكي شده اند .مبالغ دريافتي از سوي جمهوري اسلامي شما را به بيراهه كشانده يا استعداد مقاله نويسيتان خشك شده است ؟؟؟؟؟؟

ارسال یک نظر