دنبال کننده ها

۲۷ شهریور ۱۳۸۸

کشتی جوانان وطن الله اکبر ...

بهترین روز سال 88: روز قدس خوانده شده...روز همبستگی ... روز نترسیدن

27 شهریور 1388
18 سپتامبر 2009

روزی که به نام روز قدس مشهور بوده ، برای من همیشه رنگ جلویبوی شعف آور شجاعت، همبستگی و هوشمندی هموطنانم را خواهد داد. این روز مثه روز تولدم همیشه به یادم خواهد موند..همیشه...... از همه مردم خوب و باحال و با مرام که اینقدر به هم حال داند ممنونم. ..... هزار بار تا همیــــــــــــــشـــــــــــــــــــــــــــه!



بعد از چند روز تحت تاثیر رسانه ها و پیغام پسغام های رهبر و سپاه و بسیج و اطرافیان دلسوزشان بر قلع و قمع کسانی که با اغراض سیاسی به راهپیمایی می آیند، و گشتن در بالاترینی که بحث کابراش، این باشه که راستی چطوری بیاییم بالاترین که متوجه ما نشوند..این فیلتر شکن خوبه...نه تو را خدا یکی جواب بده این یکی چطورتره....من که تصمیم گرفتم دیگه نیام بالاترین... و این حرفها...


با عموهای روزه بگیر، قرار افطار گذاشتیم توی خونه ما. به این نتیجه رسیدیم که دوربین و چیزهای خطر ساز و رنگی و این ها را با خودمون نبریم که من خودم کلی پکر شدم که عکس ها را خالی و برای اولین بار دوربینم را شارژ کرده بودم!


برادرم که به قول خودش ما کروبی چی ها را نمی خواست تا هفت تیر همراه کنه، سوار این اتوبوس های نماز جمعه ای شد به سمت خیابان انقلاب.

وقتی ما رسیدیم در وسط خیابان فقط بسیجی ها و جماعت کلیشه ای راهپیمایی برو بود با میلیارد تا عکس خامنه ای در حالت های مختلف ... هر دو نفر یکی پلاکارد داشت! و چشممون به کسایی خورد که توی پیاده رو ها دارند راه می روند و به نظر نمی خواستند با جمعیت وسط خیابون همراه شوند.... نیم ساعتی که گذشت به برادرم زنگ زدم (این بار موبایل ها قطع نبود انگار که خودشون هم لازم داشتند موبایل ها رو!! ) که چه خب رکه گفت خیابون انقلاب غوغا است چون کلی اتوبوس اومده از شهرستان توی کارگر جنوبی و خیابونهای اردی بهشت و منیری جاوید و اینه اداره همین طور آدم پیاده می کنه که به سر و تیپ و نگاه هایی که به این ور و اون ور می کنند معلومه که از سایر شهرستانها اومدند و مال تهران نیستند... گفت تعداد جنبش سبزی ها هم کم نیست ولی اونجا هم مثل بلوار کشاورز توی پیاده رو ها هستد و بعدش اضافه کرد که حزب الهی ها و بسیجی ها اومدند جلو و پرچم یکی از بچه ها را گرفتند از چوبش جدا کردند و سرش هم داد زدند که زر زر می خواهی بکنی همین اول بگو.... برو زودتر گورتو از این جا گم کن و کلی حل همه را گرفته بوده ...داداش من که کٌپ کرده بود که امروز بکش بکش خواهد بود... حواستون باشه...از هم جدانشید که اوضاع داغونه...


ما اومدیم میدان ولیعصر را بالا بریم که ببنیم که چه خبره ... و اوضاع چطوره که چند تا اتوبوس سر زرتشت پیاده شدند به عموم گفتم ...ای وای که این جا هم مثه انقلاب شد... کارمون دراومد با این کتونی ها و بند های تابلوی سبز.......
اما باورتون نمیشه که اینهایی که اومده بودند با اتوبوسهای مفتی نماز جمعه ای ...ریختند وسط و شروع کردند اولین شعار ها را :

محمود خائن آواره گردی ......


کشتی جوانان وطن

الله اکبر



مرگ بر دیکتاتور


استقلال آزادی جمهوری ایرانی



دروغگو دروغگو شصت و سه درصدت کو؟!


ما توی بهت بودیم که دارند چی می گن به جای شاه خائن..دویدیم جلو.... حال کردیم ....فریاد زدیم..... جیغ کشیدیم ..... پارچه های سبزی را که با خودشون اورده بودند دور خودمون پیچیدیم و فریاد زدیم که:


نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.



کروبی دستگیر بشه ..ایران قیامت می شه



مجتبی بمیری ...رهبری رو نبینی



روسیه بسیجی.... پیوندتان مبارک.....



همه با هم به میدان ولیعصر اومدیم که بلندگوهای بزرگی گذاشته بودندکه صدای نکره وزیر شعار می آمد که مرگ بر آمریکا... و ملت یکپارچه فریاد می زد: مرگ بر روسیه!

یارو کم نیاورد و گفت : نه شرقی نه غربی... جمهوری اسلامی... که ملت فی البداهه و هوشمند صدایش را به آسمان برد که نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی



اصلاً فکرشو نمی کردم روزی روزگاری دوباره منتظری برگرده سر خواستهای مردم و شعارهاشون....هیچ کی فکرشو نمی کرد اما مردم می گفتند:


منتظری زنده باد صانعی پاینده باد



خیلی خیلی به قول سروش شادی آور و دلیری بخش بود ... قدرتمندی و درستی این شعار که نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.... واقعا نه به اون صبح که ما به پیاده رو ها کشیده شده بودیم و تک و توک کسی شعار می داد .... اما حالا در مقابل حداقل 10-20 هزار نفر نیروی مسلح، این جماعت میلیونی می غرید که : رهبری رهبری این آخرین پیام است.



دلم می خواست به سجده بیافتم در مقابل شجاعت بعضی که مقنعه و مانتو و نوارهای سبز پوشیده بودند یا پارچه های چند متری با خودشون حمل می کردند.... دو تا دختر چادری بودند که این ساق هایی هست که زیر مانتو می پوشند که دستشون بیرون نیاد جلوی نامحرم را سبز سیدی پوشیده بودند و همه انگشتهاشون را نوار سبز بسته بودند و از همه ما جلوتر و بلند تر فریاد می زندند.... یکیشون که رفت و جلوی تنها یگان ویژه ای (توی مسیر هفت تیر تا بلوار کشاورز و تا سر کارگر ما فقط نیروی انتظامی و بسیجی ها و لباس شخصی ها را دیدیم) که دیدیم انگشتهاشو وی کرد و گفت ما پیروزیم...اینقدر خونسرد و مطمئن و محشر بود که می خواستم برم ببوسمش......



خیلی جالب بود که حداقل نصف جمعیت یا به نظر من بیش از نصف جمعیت را خانوم ها تشکیل می دادند..اونهم با دل و جرات ... شیر دل..... جمعیت در هم شده بود و جلو می رفت...


بسیجی ها نزدیک خیابون کارگر که به دانشگاه تهران نزدیک می شدیم یک جا جمع شده بودند شروع کردند که : "بی نماز! بی نماز! بی نماز!!" که ملت به هیچ جاش نگرفت حرفهاشونو...... یک کم بعد صداشونو بلند تر کردند که : "مرگ بر منافق"....."مرگ بر منافق"....

یکی دو نفر سنگ بهشون پرت کردند که مردم همه هوشمندانه مانع شدند و گفتند نه نه سنگ نزنید...... خشونت نه... اما همین باعث شد که بسیجی ها به سمت جمعیت یورش بیارند که نیروی -استثناً زبل ِ- انتظامی اومند وسط و جلوی اونها را گرفتند و دو سه نفرشونو وسط کشیدند به تذکر و حالت تهدیدی حرف می زندند باهاشون...مردم شروع کردند که : نیروی انتظامی تشکر تشکر.... دلم می خواست بودید و قیافه بسیجی ها را می دیدید وقتی مردم از نیروی انتظامی تشکر و حمایت حمایت می کردند...

از بقیه شعارهای خطاب به بسیجی های هار شده :


بسیجی واقعی همت بود و باکری


یا ازاونهم بهتر: بسیجی حیا کن مفت خوری را رها کن



حرفهای احمقی نژاد را هم که اصلاً نشنیدیم بسکه ملت هو می کرد.... حالشو گرفتند اساسی ...مردک همه اش هم ملت ملت می کنه که ملت جلوی زورگویی وای می ایسته...ملت جوابشونو می ده...ملت ..ملت...بیا آقا جون این هم ملت ملتی که می گفتی....بیا تحویل بگیر.....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر