اینجا تقریبا همه چیز گناه است ، هر چیزی هم که گناه نیست عرف نیست ! ـ۶۱ کلیک
derafshgaah.wordpress.comسلام ، من یک جوان ایرانی هستم ، نمیدانم در کشوری که شما اکنون این نامه را می خوانید ، جوان بودن چه حس و حالی و معنائی دارد . اما راستش در کشور من جوانی یعنی ترس و تحقیر . اینجا ما اینقدر میترسیم تا جسور شویم و جرات پیدا کنیم برای ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل و حقوق زندگیمان تلاشی کنیم . اینقدر تحت تاثیر آموزشهای غلط و جامعه سنتی با منطق و احساس ما بازی میشود که راه را گم میکنیم . اینجا وقتی جوان هستی یعنی درگیری شدیدی بین احساس ، غرایز و منطقت و جامعه ، قانون و دین حاکم بر زندگیت بر قرار است . گاهی حس میکنم حتی احساس خوب داشتن هم گناه است ، اینجا تقریبا همه چیز گناه است ، هر چیزی هم که گناه نیست عرف نیست . اینجا پلیس که انواع و اقسام مختلفی هم دارد حق دارد اگر پوتین پایتان کنید یا موهایتان کمی از روسریتان بیرون آمد و کلا اگر از قیافه و ظاهر شما خوشش نیامد (یا شاید هم خوشش آمد) شما را بگیرد ،زندانیتان کند ، تا میتواند تحقیرتان کند و دست آخر با هزار لطف و بخشش و تعهد کتبی و غیره آزادتان کند . اینجا هرکسی از مامور راهنمائی و رانندگی تا زور بگیر محل و ریش سفیدشهر و زن چادری بقال سر کوچه و برادر بسیجی ارزشی مسجد محل و نیروهای امر به معروف و نهی از منکر حق دارند که اگر یک دختر و پسر جوان با هم بودند ،آنها را سوال پیچ کنند که چه نسبتی با هم دارند و اگر درست جواب ندهند دوباره تحقیر و زندان و بازداشت و توهین و فلاکت … مارا به جرم عشق میگیرند و خودشان در زندان به نام دین به ما تجاوز میکنند تا ادب شویم ! آری من یک جوان ایرانیم که تعداد روزهائی که در آن تحقیر نشده ام از تعداد انگشتان دستم کمتر است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر