دنبال کننده ها

۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

فرصت مقدور .......(شعر تازه ای از سيمين بهبهانی )

پاي کوب و دست افشان
شورها به سر دارم
دف به کف، زبي تابي،
تاب در کمر دارم
پای در زمين ثابت
ايستا چو پرگارم
وز براي چرخيدن
پايه اي دگر دارم.‏
مي گشايم از دامن
چتر پرگل و سوسن
دست هات مي لرزد:‏
از دلت خبر دارم
اي زکار دل غافل‏
بد مکن زغيرت دل
من به کس نيفشانم
گرچه نقل تر دارم.‏
تا نگاه مشتاقم
با تو عشق مي بازد‏
جمله خلق مي داند‏
با چه کس نظر دارم.‏
گرچه تاق ابرويم
با کرشمه مي لرزد‏
دل زبيم خالي کن‏
بام بي خطر دارم.‏
رشته هاي زريني
تاب دادم از گيسو
تا به رخ بيفشانم
يا زچهره بر دارم.‏
گفتي از ترنجستان‏
بوي عشق مي آيد
زان ترنج ها جفتي
گفتمت به بر دارم.‏
ميل پای کوبيدن
با منت اگر باشد
من چنين هوا در سر
از تو بيش تر دارم.‏
در شبي پراز شادي
با تو پا ي مي کوبم‏
فرصتي ست مقدور‏م
مايه اين قدر دارم.‏
آن که شادماني را‏
کفر محض مي خواند‏
گو بنالد از حسرت
من دو گوش کر دارم!!‏

--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر