دنبال کننده ها
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
جناب آقای مستضعف
اوائل انقلاب يک آقای لاغر اندام ريشوی ميانسالی راوزير کشاورزی کرده بودند ، اسمش يادم نيست ، بگمانم چيزی بود مثل شيبانی ...يا چيزی در همين مايه ها .
اين آقای وزير برای آنکه نشان بدهد چقدر مستضعف پرور است اولين کاری که کرده بود اين بود که دستور داده بود همه ميز ها و مبل های اتاق کارش را بيرون ريخته بودند و خودش توی اتاق روی يک بالش می نشست و به سبک و سياق دوران خواجه نصير الدين طوسی و خواجه نظام الملک به رتق و فتق امور می پرداخت !
يادم ميآيد در همان اوائل انقلاب يک روز رفته بودم وزارت اطلاعات و جهانگردی که نامش را وزارت ارشاد ملی گذاشته بودند و آقايی بنام ميناچی بر آن وزارت ميکرد .
من رفتم توی اتاق مدير کل امور اداری ؛ديدم دارند مبل های شيک را بيرون می برند و جايش صندلی های معمولی ميگذارند .
پرسيدم : اين چيکاری است ؟
گفتند : ای آقا ! حکومت ما حکومت مستضعفين است !در حکومت مستضعفين که نمی شود روی مبل های طاغوتی نشست !
حالا چهل و چند سالی از آن روز ها گذشته است و می بينيم که همين حکومت مستضعفين چه دماری از روزگار همين مستضعفين در آورده است .
وقتی تاريخ را ورق می زنيم ؛ می بينيم تازيانی هم که با شعار " سيد قريشی و سياه حبشی برابرند ! " ايران را فتح کردند ؛ بسرعت به غارت مردم و تحميل ماليات های گوناگون سرگرم شدند . مردم ايران بصورت موالی در آمدند ؛ مادران و خواهران ما به اسيری رفتند و در بازار های برده فروشان فروخته شدند و کشاورزان ايرانی با از دست دادن آزادی و زمين های خود محبور شدند به عنوان کارگران کشاورز در اراضی خودشان به بيگاری بپردازند و نان بخور و نميری دريافت کنند .
من چهل و پنج سال پيش ؛ کتاب " تاريخ دروغ " را در ايران نوشته ام و در ايران هم چاپ شده است . به نقل از همين کتاب برايتان بخوانم که :
..... عثمان روزی که کشته شد يکصد هزار دينار طلا و يک ميليون درهم وجه نقد داشت و املاک او در وادی القری و حنين صد هزار دينار ارزش داشت ( بنقل از مروج الذهب مسعودی )
زبير بن عوام ؛ هزار اسب و هزار کنيز داشت و تازی ديگری بنام زيد بن ثابت بقدری طلا و نقره از خودش باقی گذاشت که پس از مرگش ورثه اش با کلنگ وتيشه شمش های طلا و نقره را شکستند و بين خود تقسيم کردند ....
خيال ميکنيد اين ثروت های افسانه ای که پا برهنگان تازی به آنها دست يافته بودند از کجا آمده بود ؟تاريخ را بخوانيد .
All reactions:
73Bijan Eftekhari and 72 others۲۴ بهمن ۱۴۰۳
آدم ها ....و آدم ها
در افغانستان یکی از بندگان ببوی حضرت باریتعالی - از آن آدم های آسمان جل آس و پاسی که زمین فرش شان است و آسمان لحاف شان و از زور بی کفنی زنده اند - دختر هفت ساله خود را بعنوان خمس به ملای هفتاد و چند ساله روستایش بخشیده است و گفته است دست ما دامن شما روز قیامت !!
ناصر خسرو حق داشته است که میگفت :
ز دانا مویی ارزد بر جهانی
نیرزد صد سر نادان به نانی
در امریکا اما ؛ یک خانم هشتاد و چند ساله امریکایی بنام " روث " یک میلیون دلار از دارایی خود را به یک مجله ادبی در شیکاگو بخشیده است تا این مجله که در آستانه تعطیلی بود از انتشار باز نماند .
سر دبیر مجله میگوید : خانم روث در یکی دو سال گذشته تعدادی از شعر ها و سروده های خود را برای ما فرستاده بود که هیچکدام شان در مجله ما چاپ نشدند
مولانا هم حق داشت که میگفت :
آب از سر تیره است ای خیره خشم
پیش تر بنگر ؛ یکی بگشای چشم
All reactions:
56Bijan Eftekhari and 55 others۲۳ بهمن ۱۴۰۳
خر خودتی !
میرویم رستوران. میخواهم غذا سفارش بدهم ، زنم میگوید : گوشت قرمز نخوری ها ! چربی و شوری هم ممنوع!
خودش برای من سفارش غذا میدهد .نوعی ماهی که طعم مرداب میدهد.
یک کاسه هم انواع و اقسام سبزیجات جلویم میگذارند
ماهی را با زور و زحمت و نفرت می لمبانم. هنگام خوردن سبزیجات حس میکنم تبدیل به گوسفندی شده ام که فقط بع بع نمیکند
دو روز بعد با رفیقانم میروم رستوران. بمن میگویند : حسن جان! حالا نسرین اینجا نیست ! هر غذایی دلت میخواهد سفارش بده !
من هم یک فقره نیویورک استیک سفارش میدهم همراه با دو سه تا لیوان از آن شراب های پیلپا . لب و لوچه ام را آب میکشم میآیم خانه
زنم میگوید : ناهار خوردی؟
میگویم : یس
می پرسد : چه خوردی؟
میگویم : ماهی قزل آلا!
طوری نگاهم میکند انگار میگوید : خر خودتی!
نقاشی از : علیرضا اسپهبد
All reactions:
55شهروند جهان
آذر بمن میگفت : گیله جان تو شهروند جهان هستی!
آذر فخر را میگویم.
راست میگفت . من شهروند جهانم. در لاهیجان دنیا آمده ام ، در تبریز درس خوانده ام . در ارومیه و مراغه سربازی رفته ام ، در شیراز زن گرفته ام . در رشت و تبریز و شیراز وسمنان کار کرده ام . در سوییس عربده های انقلابی کشیده ام ، در بوئنوس آیرس دانشگاه رفته ام ، در سانفرانسیسکو بقال خرزویل شده ودر سن حوزه روزنامه منتشر کرده ام
دخترم در شیراز به دنیا آمده ، در بوئنوس آیرس به کودکستان رفته ، در سانفرانسیسکو دیپلم گرفته ، در ساکرامنتو دانشگاه رفته ، زبان فارسی رابا لهجه غلیظ شیرازی حرف میزند اما معنای خلیج و چوپان را نمیداند.
نوه هایم اما:
نوا جونی مادرش ایرانی است. پدرش امریکایی ، نامش پارسی ، اما هنوز فارسی نمیداند ، به عاشقتم میگوید عاشگتم !
پدر بزرگش لاهیجانی است . مادر بزرگش شیرازی است.پدر بزرگ پدری اش اهل یوگسلاوی است ، مادربزرگ پدری اش ایرلندی ، خودش اهل سانفرانسیسکو.
آن یکی نوه ام پدرش ایرانی است مادرش ایتالیایی.
ما چقدر به فرش های ایرانی شبیه هستیم : هزار رنگ و هزار تار و پود.
ما نماد کاملی از سازمان ملل متحد هستیم ، ترکیبی از هر قوم و قبیله ای.
آذر جان حق داشت بمن میگفت شهر وند جهان .
من شهروند جهانم .
اما ایران تنها کشوری است که حق ورود به آن را ندارم .
All reactions:
94Mostafa Azizi and 93 others-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...