( بمناسبت یکصد و شانزدهمین سالروز پیروزی انقلاب مشروطیت)
۱- هوارد باسکرویل
از زمان انقلاب مشروطیت تاکنون شعری بر سر زبانها میچرخد که کم کم بصورت ضرب المثل در آمده است. شعر این است :
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم
این شعر را معمولا زمانی بکار میبرند که شخصی قصد دارد دست به یک کار خطرناک بزند و از فرجام تلخ آن هم باکی ندارد:
گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم
این شعر اما یاد آور یک رویداد تلخ تاریخی است که بهنگام استبداد صغیر و محاصره یازده ماهه تبریز بدست لشکریان محمد علیشاه قاجار اتفاق افتاده و آن مرگ هوارد باسکرویل جوان امریکایی معلم مدرسه مموریال تبریز بود که با دیدن شقاوت نیروهای استبدادی و رنج و مشقتی که بر مردم تبریز تحمیل شده بود به نیروهای مشروطه خواه پیوست و جان خود را برای آزادی مردم ایران فدا کرد .
هوارد باسکرویل که در یک خانواده مذهبی در ایالت نبراسکا بدنیا آمده بود پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه پرینستون در حالیکه تنها ۲۳ سال داشت برای تدریس تاریخ عمومی جهان به تبریز فرستاده شد و در مدرسه مموریال تبریز به معلمی پرداخت .
او در سال 1908 میلادی در بحبوحه نا آرامی های ناشی از استقرار استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس شورایملی وارد تبریز شد .
در همین دوران با معلم دیگری بنام سید حسن شریف زاده که از مشروطه خواهان بنام و از اعضای مرکز غیبی بود آشنا شد و شدیدا تحت تاثیر مبارزات آزادیخواهانه مردم آذربایجان قرار گرفت .
در ماه رجب ۱۳۲۶ هجری قمری سید حسن شریف زاده بهنگام خروج از انجمن توسط دوتن مورد سوقصد قرار گرفت وکشته شد .
مرگ این مبارز آزادیخواه موجبات آزردگی شدید روحی باسکرویل را فراهم کرد و به سازماندهی و تشکل دانش آموزان و معلمان پرداخت و یک گروه نظامی سیصد نفره بنام« فوج نجات» بوجود آورد .
کنسول امریکا و همچنین مدیر مدرسه به او رسما اخطار کردند که او برای معلمی به ایران آمده و حق دخالت در سیاست داخلی ایران را ندارد
باسکرویل اما هر روز پس از پایان کار مدرسه در محوطه ارگ بزرگ تبریز به آموزش نظامی شاگردان و داوطلبان می پرداخت و اعتنایی به هشدارها و اخطارهانداشت و میگفت :
من اگرچه امریکایی هستم اما انسان هستم و نمی توانم فجایعی را که بر این مردم میرود تحمل کنم. از مرگ هم نمی هراسم .
تبریز بمدت یازده ماه در محاصره سربازان محمد علیشاهی بود و تعداد زیادی از مردمان آن شهر از گرسنگی و سرما جان باختند.از سوی دیگر لشکریان روسیه تزاری بسوی تبریز سرازیر شدند تا این شهر را به اشغال خود در آورند .
باسکرویل همراه با سیصد تن از مبارزان و داوطلبان تبریزی در صدد بر آمد تا حلقه محاصره تبریز را بشکند
در این زمان کمیسیون جنگ جبهه « شام غازان» در محله قره آغاج را برای شکستن حلقه محاصره بر گزید و شب نوزدهم فروردین۱۲۸۸ خورشیدی عملیات جنگی با شبیخون به نیروهای استبدادی آغاز شد که متاسفانه پس از نبردی شجاعانه تیری به قلب باسکرویل اصابت کرد و او را کشت .
جنازه باسکرویل روز بعد توسط هزاران تن از مردم تبریز تشییع و در گورستان ارامنه به خاک سپرده شد .
بنا بنوشته احمد کسروی پس از فتح تهران و پیروزی آزادیخواهان ، بدستور شیخ محمد خیابانی فرش بسیار زیبایی که تصویر باسکرویل بر آن نقش بسته بود برای مادرش به امریکا فرستاده شد ( برخی منابع تاریخی میگویند بسبب نابسامانی ها و هرج و مرج های پس از پیروزی انقلاب این فرش هرگز به امریکا فرستاده نشده است )
ستار خان اما تفنگ باسکرویل را که نام و تاریخ کشته شدنش بر روی آن حک شده بود برای مادر باسکرویل به امریکا فرستاد.
—————-
• من بجای شهید از واژه « ستم کشتگان » استفاده میکنم زیرا شهید مفاهیمی شیعی با خود دارد و شهید به کسانی گفته میشود که در راه خدا جان باخته باشند