دنبال کننده ها

۲۰ بهمن ۱۴۰۳

در ستایش فقر

ملا احمد نراقی یکی از مجتهدان مغز خر خورده زمان فتحعلیشاه است که با صدور فرمان جهاد علیه روسیه تزاری، دولت ایران را برای دومین بار به جنگ با روسیه کشاندو هزاران تن را به کشتن داد.
شکست ایران در این جنگ ، موجبات انعقاد عهد نامه ترکمانچای و جدایی دویست و پنجاه هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را فراهم ساخت
ملا احمد نراقی کتابی دارد بنام « معراج السعاده» و از قول پیامبر مسلمانان نقل میکند که: حضرت رسول فرمودند « بهترین این امت ،فقرای ایشان اند و فرمود :پروردگارا ! مرا زندگانی و مردن درویشان ده! و در زمره ایشان مرا محشور گردان »
همین آقای نراقی در همین کتاب معراج السعاده از قول پیامبر اسلام نقل میکند که:
در بهشت غرفه ای هست از یاقوت سرخ که اهل بهشت به آن نگاه کنند چنانکه اهل زمین به ستارگان نظر میکنند . هیچکس داخل این غرفه نخواهد شد مگر پیامبری که فقیر بود و مومنی که از مال دنیا هیچ نداشت
در همین کتاب معراج السعاده مهملات و یاوه هایی بهم بافته شده که آدمی با خواندن آنها به خودش میگوید خدایا ! خداوندا ! به عقوبت کدامین گناه بود که ما گرفتار چنین فیلسوفانی شده ایم ؟
آقای احمد نراقی میفرماید :
«پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : خداوند با من تکلم کرد و‌فرمود : ای محمد ! من هرگاه بنده ای را دوست داشته باشم سه چیز به او عطا میکنم :دل او را محزون میکنم ، بدن او را بیمار میکنم ، و دست او را از مال دنیا خالی میگردانم( بنا براین اگر بیمار و غمگین و دلشکسته و فقیر و آسمان جل بودید یقین بدانید خداوند شما را بسیار دوست میدارد و هیچ نپرسید این چه خدای بیماری است )
همچنین میفرماید : خداوند خطاب به پیغمبر فرمود : هرگاه بنده ای را دشمن داشته باشم سه چیز به او میدهم : دل او را شاد میکنم ، بدنش را صحیح و سالم میسازم ، و همه نعمات دنیا را به او می بخشم ! ( پس معلوم میشود خداوند تبارک و تعالی دشمن امریکاییان و اروپاییان و کاناداییان و اهالی استرالیا و جاهای خوش آب و‌هوای دنیاست که دلی خوش و‌تنی سالم و نعماتی فراخ نصیب شان کرده است
عطار نیشابوری بود که میگفت :
هرکه را در عقل نقصان اوفتاد
کار او فی الجمله آسان اوفتاد
May be an image of 1 person and text that says 'ዋመ CODE: CODE:1216163 1216163 1216163 www.pa'sstock.ir parsstock'
All reactions:
Bijan Eftekhari and 51 others

۱۸ بهمن ۱۴۰۳

انسان

معجزتی است باور نکردنی که این انسان دو پا و این معجزه آفرینش ! از پس هزاره ها و هزاره ها نتوانسته است گوشه ای بنشیند و شرابی بنوشد و در کرانه جویباری دلی دلی بخواند و از آب و آسمان و باران و باد و ستاره و خورشید و جنگل و دریا بهره بر گیرد و این یک دم عمر را به خوشدلی بسر آرد.
و معجزت دیگر اینکه: این اشرف مخلوقات ! مدام فیلی هوا کرده است و در لوای دین و مرز و نژاد و قومیت و خاک و خاکستر ، خاک بر سر خویش ریخته است و شمشیر بر کشیده و بر نطع خون نشسته است و دیگران را نیز بر نطع خون نشانده است . و چنین است که از روز ازل تاکنون اینجا و آنجای دنیا هنگامه های بی سر و سامانی است و کوچ.
آیا از انسان پریشانحال تر و مالیخولیایی تر و احمق تر موجودی می توان در درازنای تاریخ یافت؟
آیا توماس هابز راست میگفت که عقیده داشت انسان گرگ انسان است؟
May be an image of monument
All reactions:
22

۱۷ بهمن ۱۴۰۳

آقای دون پایه

می پرسم : در ایران چیکاره بوده ای؟
میگوید : کارمند دون پایه !
می پرسم : کارمند دون پایه دیگر چیست ؟
میگوید : ببین آقا جان ! در دوره آن خدا بیامرز کارمند دون پایه کسی بود که صبح اول وقت از خواب بیدار می‌شد ، دست و رویش را می شست ،نان و پنیری می لمبانید ،کت و شلواری را که هزار سال پیش خریده بود می پوشید ، کراواتی را که دیگر رنگ و رویی نداشت به گردنش می آویخت ، کفش هایش را با حوله خیس تمیز می کرد ، سوار اتوبوس خط چهار می‌شد میرفت اداره اش . آنجا با چهار تا و نصفی همکار و همقطارش خوش و بش میکرد ، هفت هشت ساعت پشت یک میز چوبی عهد شاه شهید می نشست ، دست به هیچ کاری نمیزد ، روزی بیست سی تا چای میخورد ، ساعت دو بعد از ظهر از اداره اش بیرون میآمد ، سوار اتوبوس خط چهار می‌شد ، سر راهش از بقالی اصغر آقا دو سیر پنیر لیقوان و از نانوایی شاطر عباس چهارتا نان سنگگ خشخاشی می‌گرفت ، میآمد خانه اش ، کت و شلوارش را در جا رختی آویزان میکرد ، بیژامه راه راهش را می پوشید ، می نشست سریال سرکار استوار و صمد آقا تماشا میکرد تا فردا .
فردا هم دوباره سوار اتوبوس می شد ، می‌رفت اداره اش ، با حسن و حسین و محمد و محمد قلی خوش و بش میکرد ، بیست سی تا چای قند پهلو می خورد ، آخر ماه هم حقوق نخور و بمیری می‌گرفت والسلام . این را میگفتند کارمند دون پایه!
می خندم و میگویم : عجب ؟ این نخستین بار است که اینجا در ینگه دنیا یک کارمند دون پایه می بینم. از زیارت شما خیلی خوشوقتم !
می پرسد : چطور ؟
میگویم اینجا همه شان یا مدیر کل و معاون وزیر بوده اند ، یا بابای شان با اعلیحضرت همایونی فالوده میل میفرموده است ، یا اینکه خودشان یا عموجان شان سرتیپ و ‌سرلشکر و سپهبد بوده اند . کارمند دون پایه نداشته ایم تا حالا ، شاید هم داشته ایم ما ندیده بودیم تا امروز
May be an image of studying
All reactions:
Bijan Eftekhari and 86 others

انقلاب پیاز و نماز

خاله سکینه دشمن خونی هرچه شیخ و ملا و آخوند و روضه خوان بود . هر آخوندی را که میدید حرص میخورد و میگفت : گردن این مفتخور حرامزاده را می بینی ؟ تبر نمیزندش !
خاله سکینه آنقدر حرص و‌جوش خورد و آنقدر کفر و ناسزا گفت هنوز پنجاه سالش نشده بود شب خوابید صبح بیدار نشد و تمام.
خاله سکینه گهگاه سری به خانه مان میزد برایم سیگار میآورد، میرفت سیگار کوپنی میگرفت میآورد خانه مان .می نشست یکساعت تمام به هرچه خدا و‌پیغمبر و امام بود ناسزا میگفت و با بغض میگفت : آدم وقتی این گدا گشنه های عمامه بسر و این لات و لوت های قداره بند خشت مال را می بیند که وکیل ‌و وزیر و استاندار و دالاندار و همه کاره مملکت شده اند دلش میخواهد زمین دهان باز کند ببلعدش ، وای به روزی که چاروادار راهدار بشود .
آنوقت چادر شبش را به کمرش می بست میرفت پی کار و زندگی اش
همیشه بمن میگفت : پسر جان ! یعنی من آنقدر زنده میمانم ببینم روی هر تیر چراغ برق یک آخوند آویزان شده است؟
هر وقت تلویزیون خانه مان تصویر خمینی را نشان میداد تف گل ‌گنده ای می انداخت و میگفت : شیرم بدرد به که سگم ناز کند ! این غربتی که یک پایش این دنیا یک پایش آن دنیاست گه خوری اش بد نیست عربی هم بلغور میکند ؟ این گه به آن گاله ارزانی .
خاله سکینه به انقلاب اسلامی میگفت : انقلاب پیاز و نماز!
خاله سکینه آنقدر زنده نماند به تخت شاهی نشستن آسید علی گدای روضه خوان را ببیند
آنقدر زنده نماند ببیند قیمت پیاز کیلویی سیصد چهارصد هزار تومان شده است
خاله سکینه شانس آورد زود رفت . ما بدشانس بودیم که ماندیم دق کردیم !
May be a doodle
All reactions:
81