دنبال کننده ها

۱۷ مهر ۱۴۰۳

چرتکه

پدرم چند سالی مامور وصول عوارض دروازه ای شهرداری بود ، در شهرکی بنام آستانه اشرفیه .
از آستانه اشرفیه چیزهایی به یادم مانده است ؛ بقعه و بارگاهی که عطرشمع و گلاب میداد .
تصاویری از پنجشنبه بازارش ، بادام زمینی داغ و پر نمکش ، خانه دو طبقه مان با پله های چوبی اش وخیابانی ماسه ای با ماسه هایی نرم هنوز در ذهن و ضمیرم باقی است .
غروب که میشد یکنفر مامور بلدیه با قوطی حلبی کوچکی از راه میرسید و توی چراغ های گرد سوزی که در حاشیه خیابان روی چوب بلندی نصب شده بود نفت میریخت و روشن شان میکرد .
مغازه آقای خیر خواه هم کنار خانه مان بود .میرفتیم آنجا قند و شکر و ماش و لوبیا و وینجه می خریدیم ، نسیه هم میخریدیم.
پدرم شب ها خسته و مانده از راه میرسید ، شامش را میخورد و میرفت سراغ چرتکه اش ، باید حساب کتاب هایش را راست و ریست می‌کرد .
شب های زمستان برای مان کتاب میخواند . یک کتاب بسیار قدیمی داشت با برگ های سبز رنگ . داستان جنگ های سید جلال الدین اشرف را برای مان میخواند .
ما نمیدانستیم سید جلال الدین اشرف کیست اما از اینکه می توانست با شمشیر گردن دشمنانش را بزند کیف میکردیم .
پدرم مصدقی بود . بعد از کودتا شغلش را رها کرده بود آمده بود حول و حوش بقعه شیخ زاهد گیلانی روی زمین هایی که به مادرم ارث رسیده بود کشاورزی میکرد . باغات چایکاری داشت ، باغ سیب و آلبالو داشت .
میگفت دیگر نمی خواهم «نوکر دولت » باشم .
نمیدانم عذرش را خواسته بودند یا اینکه خودش عطای نوکری دولت را به لقایش بخشیده بود .
روزگاری بود که ترس در هوا موج میزد . توده ای ها را تیر باران میکردند . مصدقی ها را دستگیر میکردند .
توده ای ها شب نیمه شب میآمدند اسناد و مدارک شان را توی سفید رود میریختند.
دفتر و دستک شان را به آب می سپردند.
آنجا کنار آرامگاه شیخ زاهد از فراز کوه از بن تخته سنگی عظیم و خزه بسته ، آبشاری می جوشید . آبشاری که زلال ترین و گوارا ترین آب دنیا را داشت .
تابستان که میشد پای آبشار آبتنی میکردیم .
در حاشیه آبشار چند تا درخت سیب کاشته بودند . سیب ها میرسید و در آب فرو می افتاد ، خوشمزه ترین سیب دنیا بود .
بعد از کودتا دیگر صدای ترق توروق چرتکه پدرم را نشنیدیم . داستان سید جلال الدین اشرف هم آهسته آهسته از یادمان رفت ، در عوض خدا شاه میهن یاد گرفتیم
هرگز نتوانستم چرتکه زدن را یاد بگیرم ، اصلا میانه ای با اعداد و ارقام ندارم از فرمول های ریاضی چیزی نمیدانم ، نوه ام- نوا جونی- هم به من رفته است ، از ریاضی گریزان است ، خوب می نویسد ، خوب کتاب می خواند اما ریاضیات را دوست نمیدارد.
پدرم خط بسیار زیبایی داشت. من از هیجده سالگی آواره کشورها و قاره ها بودم ، همه نامه هایش را با خطی خوش می نوشت و در همه آنها آرزو می‌کرد « فرزند عزیزش از بلیات ارضی و سماوی محفوظ و محروس بوده باشد»
طفلکی نمیدانست بد ترین بلایا « بلیات ارزی» ! است
دلم برای ترق توروق چرتکه پدرم تنگ شده است
May be an image of childrens toy and text
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Zari Zoufonoun and 64 others

سفر به نوادا

آمده ایم نوادا، دو سه روزی میمانیم .
دیروز گرمای شهرمان به نود و هشت درجه فارنهایت رسیده بود.چنین گرمایی در سر آغاز پاییز کمی نا بهنگام بنظر میآمد .اینجا گرمای هوا دستکم بیست درجه از شهر ما خنک تر است .
رفیق مان -ستار خان دلدار -دعوت مان کرد که بیایید اینجا برایتان هتل گرفته ام.
پاشدیم رفتیم آنجا . رفتیم Reno
شهری که میعادگاه قمار بازان است! شهری با دهها کازینو و هزاران کانون خوشباشی!
و مردمان ، از هر قوم و قماشی سرگرم برد و باخت. و ما نشسته به تماشا.
قرار است فردا برویم دیدن شهر تاریخی ویرجینیا سیتی، شهری غنوده در دامنه های کوه سییرا ، یادگار روزگاران گذشته ، با ساختمان هایی به سبک و سیاق دویست سال پیش. من این شهر را پیش از این دیده ام و دلم میخواهد بار دیگر به دیدارش بروم .
ویرجینیا سیتی در دوران شکوفایی اش چهار کلیسا ، سه سینما ، یک اپرا هاوس،سه روزنامه محلی، و هتلی با یکصد اتاق داشت که در آن آسانسور بکار گرفته شده بود .
هم اکنون کلیسا و‌مدرسه و سالن اپرا و رستوران ها و بارهایی که در اوایل قرن نوزدهم ساخته شده اند همچنان ماندگارند و‌مدرسه ای که بسال ۱۸۷۶ میلادی ساخته شده با همان نیمکت ها و صندلی هایش پا بر جاست
نمیدانم رفیقان به وعده وفا خواهند کرد همراهم خواهند آمد یا اینکه برد و باخت در یک کازینوی سوپر مدرن را به دیدار از چنین شهری ترجیح خواهند داد ؟
ویرجینیا سیتی با آن معادن نقره و طلایش روزگاری ثروتمندترین شهر امریکا بود و جمعیتی حدود ۲۵ هزار نفر داشت ، اما اکنون شهرکی است با حدود هشتصد نفر جمعیت اما سرشار از یادگارهای روزگاران پیشین .
در اکتبر ۱۸۷۵ یک آتش سوزی بزرگ در این شهر روی داد که تمامی شهر را به کام خود کشید و دوازده میلیون دلار خسارت وارد کرد
بنا بنوشته روزنامه های آن زمان ، شدت آتش سوزی به حدی بود که خانه های آجری همچون خانه های کاغذی در لهیب آتش میسوختند و چرخ های واگن های راه آهن آب میشدند
نوشته اند در این آتش سوزی دو هزار نفر بیخانمان شدند
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasrin Zaravar and 42 others

ابلهان جهان متحد شوید

ابلهان جهان متحد شوید!
بگمانم میشل فوکو فیلسوف نامدار فرانسوی بود که پس از دیدار از ایران و شناخت ماهیت نکبت بار حکومت ملایان گفته بود « ایران اسلامی افیون توده های ابله جهان است»
حالا که خاورمیانه به پایمردی همین حکومت آدمخواران در آتش و خون غرق شده است ، انسان با تماشای موضعگیری ها و واکنش های برخی از هموطنان میفهمد مارکس راست میگفته است که:
دین ، نمایانگر موجودی ستمدیده، قلب دنیایی بی‌رحم، روح شرایط بی‌روح و افیون توده‌هاست.
Religion is the sign
Of the oppressed creature, the heart of a heartless world, and the soul of soulless conditions. It is the opium of the people
طرح از : پیکاسو
May be a black-and-white image of text
See insights and ads
All reactions:
Karim Akhavan, Farrokh RiazSadri and 44 others