رفتم روغن ماشینم را عوض کنم . تعمیر گاه بزرگی بود که لاستیک هم میفروخت .
آقای میکانیک که از شکل و شمایلش معلوم بود باید از دیار هندوستان باشد آمد چند دقیقه ای با ماشین مان ور رفت و گفت :
مستر ! ماشین شما احتیاج به تعویض روغن ندارد . هنوز می توانی هزار و پانصد مایل دیگر برانی اما….
گفت : ای آقا ! لاستیک های ماشین تان خیلی خراب است ! هر لحظه ممکن است بترکد خدای ناکرده ماشین تان واژگون بشود بلایی سرتان بیاید ! باید هر چه زودتر هر چهار تا لاستیک را عوض کنید
گفتم: پدر جان ! من این ماشین را سه چهار ماه پیش خریده ام ، هنوز ده هزار مایل رانندگی نکرده ام. چطور لاستیک هایش به این زودی خراب شده ؟
گفت : نمیدانم ، در هر حال موقع رانندگی خیلی احتیاط کنید مبادا یکوقتی ماشین تان واژگون بشود !
گفتم : خدا پدرتان را بیامرزد ، خوب شد با خبرم کردید ،خب حالا اگر بخواهم هر چهار تا لاستیک را عوض کنم چقدر خرج مان میشود ؟
رفت پای کامپیوتر وچند دقیقه ای با کامپیوتر ور رفت آنوقت یک صورتحساب گذاشت جلویم : هشتصد و نود و شش دلار و سیزده سنت!
کمی این پا کردم گفتم : ببین داداش ! اجازه بفرما بروم خانه با خانمم مشورت کنم بعدا میآیم خدمت شما. این ماشین عیال ماست
از آنجا بیرون آمدم یکراست رفتم کاسکو . میدانستم هم لاستیک هایش بهتر است هم قیمت هایش کمتر.
خانمی که از فرق سر تا نوک پایش خالکوبی شده بود آمد گفت : فرمایشی داشتید مستر ؟ هاو کن آی هلپ یو ؟
داستان را برایش گفتم . رفت چند دقیقه ای زیر و بالای ماشینم را بررسی کرد آمد و گفت : لاستیک هایت که عیب و علتی ندارند ! هنوز می توانی پانزده هزار مایل دیگر برانی!
با خودم گفتم : عجب ؟ این آقایان هندوان ! انگار حقه بازی را هم با خودشان به امریکا آورده اند !