کلاس هفتم هشتم بودیم . آقای معاف معلم انگلیسی مان بود . کله کوچکی داشت تنه ای لندهور . کله اش با تنه اش هیچ جور هماهنگی نداشت . آمده بود به ما انگلیسی یاد بدهد . بما گفته بود باید کتاب دایرکت متد Direct Method را خریداری کنیم .
رفتیم کتابفروشی آقای سعادتمند . کتاب دایرکت متد را نداشت . گفت سفارش میدهم از تهران بیاورند . یکی دو هفته ای چشم براه ماندیم تا کتاب دست مان رسید . کتاب جیبی کوچکی بود به رنگ زرد و با کاغذ کاهی .یکی دوماه طول کشید تا حروف انگلیسی آموختیم . البته با تلفظ غلط .
وسط های زمستان بود که آقای معاف تصمیم گرفت از روی کتاب دایرکت متد بما انگلیسی یاد بدهد . میآمد ته کلاس گوشه ای می نشست و بما میگفت بخوان . تا دم دمای امتحان آخر سال فقط چهار پنج جمله اش را یاد گرفته بودیم .
شش ماه طول کشید تا یاد گرفتیم مستر براون دست زن و بچه اش را گرفته است سوار ترن شده است و راهی کنار دریا شده است و پنجره ترن را باز کرده است تا هوای تازه ای استنشاق بفرماید !
ما در آن عالم نوجوانی چقدر دل مان میخواست کاشکی می توانستیم همراه شان برویم کنار دریا دست دختران مستر براون را بگیریم و برویم توی آب و با آنها آب بازی کنیم.
تابستان آمد و ما شب ها خواب دختران آقای مستر براون را میدیدیم و در عالم خیال با آنها در آبهای نیلگون دریا غوطه میزدیم !
تعطیلات تابستان که تمام شد رفتیم کلاس نهم. آقای معاف همچنان معلم انگلیسی مان بود .دوباره شروع کردیم با مستر براون و دو تا دختر هایش رفتن به کنار دریا.
کلاس نهم را تمام کردیم . آقای براون همچنان گرمش بود و پنجره ترن را باز کرده بود .
کلاس دهم و یازدهم و دوازدهم را هم تمام کردیم اما این مستر براون بیچاره هنوز به ساحل نرسیده بود . همچنان هوا گرم بود و پنجره های ترن هم همچنان باز مانده بود . دختر هایش لابد شوهر کرده بودند و دیگر در رویاهای شبانه مان جایی نداشتند .
خلاصه کلام اینکه اگر ما چهل سال امریکا هستیم اما هنوز دو کلام انگلیسی یاد نگرفته ایم همه اش تقصیر این مستر براون لاکردار است .
خدا ترا نبخشد و نیامرزد ای مستر براون که نگذاشتی ما با آن دوتا دختر تپلی موطلایی ات بیاییم کنار دریا و گرگم به هوا بازی کنیم و چهار کلام انگلیسی یاد بگیریم !