آرشی جونی و بابا بزرگ
دیشب آرشی جونی خانه ما بود . نوا جونی رفته بود مهمانی خانه دوستش.
بابا بزرگ و آرشی جونی یک عالمه میکانیکی کردیم . پیچ و مهره را هی باز و بسته کردیم و خندیدیم
صبح که میخواستم بیایم سرکار تازه از خواب بیدار شده بود. پرسیدم آرشی جونی امروز کجا باید بروی؟
اسم سه چهار جا را گفت که یکی اش فروشگاه تارگت بود برای خریدن اسباب بازی ، آن دیگری هم چاکی چیز برای بازی های کودکانه
عشق بابا بزرگ است این آرشی جونی.
بابا بزرگ و آرشی جونی یک عالمه میکانیکی کردیم . پیچ و مهره را هی باز و بسته کردیم و خندیدیم
صبح که میخواستم بیایم سرکار تازه از خواب بیدار شده بود. پرسیدم آرشی جونی امروز کجا باید بروی؟
اسم سه چهار جا را گفت که یکی اش فروشگاه تارگت بود برای خریدن اسباب بازی ، آن دیگری هم چاکی چیز برای بازی های کودکانه
عشق بابا بزرگ است این آرشی جونی.