آمده بودند توی فروشگاهم . مادری با سه فرزندش. سه تا پسر . ده دوازده ساله . از لهجه شان فهمیدم افغان هستند
یکی شان یک گونی گردو - یا بقول خودشان یک گونی چهار مغز - برداشت و گذاشت روی پیشخوان . نفهمیدند من ایرانی هستم
مادر رو به پسر بزرگش کرد و با همان لهجه زیبای دری گفت : بپرس ببین چهار مغز ها محصول امسال است ؟
پسر به زبان انگلیسی سئوال مادرش را تکرار کرد
گفتم : بله ! سه چهار روز ی است که به بازار آمده است
پسر رو به مادرش کرد وگفت : میگوید مال امسال است مادر جان . اینها که مثل ما نیستند . اینها که مثل ما دروغ نمیگویند
یکی شان یک گونی گردو - یا بقول خودشان یک گونی چهار مغز - برداشت و گذاشت روی پیشخوان . نفهمیدند من ایرانی هستم
مادر رو به پسر بزرگش کرد و با همان لهجه زیبای دری گفت : بپرس ببین چهار مغز ها محصول امسال است ؟
پسر به زبان انگلیسی سئوال مادرش را تکرار کرد
گفتم : بله ! سه چهار روز ی است که به بازار آمده است
پسر رو به مادرش کرد وگفت : میگوید مال امسال است مادر جان . اینها که مثل ما نیستند . اینها که مثل ما دروغ نمیگویند