ناکامی های تاریخی
دوست شاعر و هنرمندم آقای محمد جلالی (م. سحر ) این پرسش را در میان گذاشته اند که :
از نظر تاریخی آیا پرویز ثابتی منفور تر است یا سعید حجاریان ؟
پاسخی به این پرسش داده ام که برای آگاهی دوستانم اینجا نقل میکنم و از شما میخواهم دیدگاههای خودتان را هم بیان بفرمایید :
« من اساسابا طرح چنین پرسشی مخالفم
نخست باید از خود بپرسیم چگونه پس از پیروزی انقلاب مشروطیت و آن جانفشانی ها و فداکاری ها و آنهمه خون عزیزانی که فدا شد ، از درون همان انقلاب کسانی چون پزشک احمدی پیدا شدند ؟ چگونه نظمیه حکومت مشروطه همه روزنه های تنفس را بر همگان بست ؟ چگونه عین الدوله جنایتکار یعنی دشمن شماره یک مشروطیت دو باره صدر اعظم حکومت بر آمده از مشروطیت شد ؟
پاسخ این است که بسترها و پیشزمینه های فکری فرهنگی سیاسی اجتماعی برای بهره گیری از آزادی های بر آمده از مشروطیت در ذهن و ضمیر و بطن و لایه های اجتماعی وجود نداشت .
چرا جنبش خیابانی و نهضت جنگل و امثالهم بوجود آمد ؟ آیا اینها همگی نوکر بیگانه بوده اند ؟
چرا نخست وزیر دوران پسا مشروطیت - مخبر الدوله هدایت - در یادداشت های خود مینویسد :
در کف شیر نر خونخواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟
کنش ها و واکنش های سیاسی اجتماعی را تنها می توان با تحلیل شرایط تاریخی همان زمانه تحلیل کرد و به نتایجی منطقی دست یافت و گرنه همواره در گردابی از پرسش های بی پاسخ گرفتار میشویم
مبارزه مسلحانه در جهان امروز بحق معادل یک عمل تروریستی است اما در شرایط جهانی آنروز / بویژه پس از انقلاب کوبا و شکست امریکا در جنگ ویتنام / در ذهنیت بسیاری از جوانان آنروز تنها راه رهایی از چنگال زورگویان بود
گرایش جوانان ایرانی به مبارزه مسلحانه زمانی به اوج رسید که باسرکوب نهضت ملی نفت و نابودی جنبش های مدنی، روزنه های تنفس سیاسی بسته شد
اگر میخواهیم نتایجی عقلانی برای فاجعه امروزین پیدا کنیم ضرورتی ندارد دنبال مقصران و گناهکاران و کجروان دیروزین بگردیم
شرایط جهان آنروز ، هژمونی جهانی بینش سوسیالیستی و کمونیستی ، داشتن مرز مشترک با اتحاد جماهیر شوروی ، عدم حضور نهاد های حزبی و مدنی در ایران ، نفی همه آزادی های مدنی مندرج در قانون اساسی مشروطیت ، و فرمانروایی مطلق ظل الله و نادانی ها و بلاهت های همان حکومت و صد ها عامل درونی و بیرونی دیگر سبب ساز فاجعه ای شده است که امروز میهن ما را به سوی نابودی کشانده است
اگر کتاب پرویز ثابتی- در دامگه حادثه - را خوانده باشید با حیرت می بینید که هویدا از ثابتی قرص سیانور میخواهد تا همچون چریک های آنروز در شرایط اضطراری در دهان بگذارد و خود را خلاص کند ، یعنی هویدا و ثابتی هم میدانستند ایران با آن شیوه حکومتی بسرعت بسوی انقلاب میرود
از بابت دراز گویی پوزش میخواهم اما با آقای ف. م. سخن موافقم که اگر فردا یی و پس فردایی حکومت جانیان و تبهکاران اسلامی نابود شد چشم براه یک حکومت دموکراتیک نباشیم چرا که هیچ بستر فرهنگی و هیچ پیشزمینه اجتماعی برای تدارک چنان حکومتی فراهم نیست و دوباره همچون اسب عصاری با دلی خونین و چشمی گریان دور خودمان خواهیم چرخید و خواهیم گفت صد رحمت به کفن دزد اولی
البته من منظورم این نیست که چنین پرسش هایی نباید مطرح شود . چه خوب که مطرح شده اند .
من میگویم در این صد سالی که گذشت ما با سه انقلاب شکست خورده مواجه هستیم :
انقلاب مشروطیت
نهضت ملی شدن نفت
و انقلاب بهمن
پرسش اساسی باید این باشد : چرا؟؟؟
آیا میتوان همه گناهان را به گردن امریکا و انگلستان و چین و ماچین و زید و عمر انداخت ؟
بنظر من فراهم نبودن پیشزمینه های فکری - فرهنگی عامل اصلی همه این ناکامی های تاریخی است
و این بسترها تنها زمانی فراهم میشود که نهاد های مدنی ، احزاب ، و رسانه های آزاد وجود داشته باشند
روشنفکران دوره مشروطیت از چنان بینش خردمندانه ای بر خور دار بودند که آزادی مطبوعات را بعنوان رکن چهارم مشروطیت مطرح کردند چرا که بدرستی میدانستند بدون مطبوعات آزاد و بدون نهاد های ملی و مدنی راه به جایی نخواهند برد
و تاسف بار این است که روشنفکران پیشا انقلاب اسلامی هزار سال از بینش های عقلانی پیشقراولان مشروطیت عقب تربودند
و این درد بزرگی است