میخواهی دویست سال بمانی؟
مهدی اخوان ثالث ، پیش از آنکه رخت از این جهان بر کشد چند روزی در انگلستان مهمان ابراهیم گلستان بود ، در همان قصری که بقول شاهرخ مسکوب « زمانی یک تاجر تازه به دوران رسیده آلمانی و پولدار شده در هند ، به سبک ویکتوریایی ساخته است .
همان قصری که زشتی سرد و زمخت ویکتوریایی ، تفرعن خر پول آلمانی ، و چلمنی و ندانم کاری تازه به دوران رسیده هندی ، همه در این قصر جسیم با ستون های ضخیم ، اتاق های وسیع و طاق های رفیع و مهیب جمع است »
جلوی ایوان نهال نازک بلوط نورسی سر از خاک در آورده بود ،
گلستان میگوید : یک روز که اخوان اینجا بود کنار این قلمه روی زمین نشسته بودیم .
اخوان دستی به آن زد و گفت :
⁃ خوار جنده ! ما دو سه روز دیگر میرویم و تو ناکس میخواهی دویست سال بمانی ؟
همان قصری که زشتی سرد و زمخت ویکتوریایی ، تفرعن خر پول آلمانی ، و چلمنی و ندانم کاری تازه به دوران رسیده هندی ، همه در این قصر جسیم با ستون های ضخیم ، اتاق های وسیع و طاق های رفیع و مهیب جمع است »
جلوی ایوان نهال نازک بلوط نورسی سر از خاک در آورده بود ،
گلستان میگوید : یک روز که اخوان اینجا بود کنار این قلمه روی زمین نشسته بودیم .
اخوان دستی به آن زد و گفت :
⁃ خوار جنده ! ما دو سه روز دیگر میرویم و تو ناکس میخواهی دویست سال بمانی ؟