آ
میخواستیم این دم عیدی دو کلام طنز برای تان بنویسیم و شما را بخندانیم . چشم مان افتاد به این یاد داشت آقای آرش فضلی که دیدیم از هر طنزی شیرین تر و خنده دار تر است . بخوانیدش :
*****
پس از انقلاب و در سالهای انقلاب فرهنگی معلم موسیقی ما را گرفته بودند و گفته بودند این کاغذها چیست ؟به چه زبانی نوشته شده ؟ مخاطب این پیامها کیست و هزاران سوال دیگر.
بنده خدا گفته بود : آقا ! اینها نُت موسیقی است و از باخ.
مستنطق کشیدهای زیر گوشش خوابانده بود و گفته بود: خفه شو مرتیکه ! باخ الان اینجا بود و اعتراف کرد! بگو اینها را برای چه گروهکی نوشتهای؟، پیامش چیست؟ از کجا اسلحه میخری ؟اون سیاه دمداره نکنه امام است پدرسگ . ؟!توهین به مقدسات میکنی ...؟
*****
پس از انقلاب و در سالهای انقلاب فرهنگی معلم موسیقی ما را گرفته بودند و گفته بودند این کاغذها چیست ؟به چه زبانی نوشته شده ؟ مخاطب این پیامها کیست و هزاران سوال دیگر.
بنده خدا گفته بود : آقا ! اینها نُت موسیقی است و از باخ.
مستنطق کشیدهای زیر گوشش خوابانده بود و گفته بود: خفه شو مرتیکه ! باخ الان اینجا بود و اعتراف کرد! بگو اینها را برای چه گروهکی نوشتهای؟، پیامش چیست؟ از کجا اسلحه میخری ؟اون سیاه دمداره نکنه امام است پدرسگ . ؟!توهین به مقدسات میکنی ...؟
یک داستانی هم من برایتان بگویم :
در دوران آن خدابیامرز اعلیحضرت رحمتی ! ساواکی ها ریخته بودند توی خوابگاه دانشگاه تبریز تا یکی از بچه های مشکوک را دستگیر کنند . گویا بالای تختش روی دیوار عکسی از خدا نیامرز مارکس نصب شده بود . یکی از ساواکی ها یک سیلی آبدار خوابانده بود بیخ گوش دانشجوی فلکزده و با اشاره به عکس روی دیوار با عتاب و خطاب به او گفته بود : مرتیکه احمق ! از پدر پیرت خجالت نمیکشی این غلط کاریها را میکنی ؟
در دوران آن خدابیامرز اعلیحضرت رحمتی ! ساواکی ها ریخته بودند توی خوابگاه دانشگاه تبریز تا یکی از بچه های مشکوک را دستگیر کنند . گویا بالای تختش روی دیوار عکسی از خدا نیامرز مارکس نصب شده بود . یکی از ساواکی ها یک سیلی آبدار خوابانده بود بیخ گوش دانشجوی فلکزده و با اشاره به عکس روی دیوار با عتاب و خطاب به او گفته بود : مرتیکه احمق ! از پدر پیرت خجالت نمیکشی این غلط کاریها را میکنی ؟