رفیق من حسین آقا معتقد است که بعضی از آدمها از دور شبیه آدم اند !!
گاهگداری که می بینمش ؛ ضمن اینکه از پیری و کمر درد و پا درد و زخم معده و کری و کوری و فراموشی مینالد ؛ می پرسد : فلانی را میشناسی ؟
میگویم : چطور مگر ؟
میگوید : از دور شبیه آدم است !
یک رفیق نویسنده ای هم دارم که سال هاست در تبعید و آوارگی زندگی میکند . سه چهار تا کتاب نوشته و قلم بسیار شیرینی هم دارد . اما مدت هاست که دیگر دست به قلم نمی برد .
پریروز ها ازش پرسیدم : فلانی ! حیف شما نیست که دیگر نمی نویسید ؟
میگوید : از روزی که دیده ام بسیاری از نویسندگان و شاعران و روشنفکران ما ته شان باد میدهد قلم را بوسیده و کنار گذاشته ام . حالا به کار های خیریه مشغولم .
و من همیشه از خودم پرسیده ام راستی مشکل ما از کجاست ؟ چگونه است که بسیاری از نخبگان و اهل قلم ما ؛ در نوشته ها و سروده های خود ؛ دنیایی سرشار از مهربانی و همدلی و عشق و ایثار و گذشت و پاکدلی را ترسیم میکنند اما دنیای شخصی شان آکنده از پلشتی ها و حقارت ها و حسادت ها و رذالت ها و خود نمایی ها و نا مهربانی هاست ؟؟
آیا پاسخی برای پرسش من دارید ؟