دنبال کننده ها

۲۸ آذر ۱۴۰۰

کشتنیان ، نه کشتی بان

بارها اینجا و آنجا دیده ام که کسی یا کسانی شعر معروف منوچهری دامغانی را غلط می‌خوانند و واژه کشتنیان را کشتیبان (- کشتی بان )می‌دانند .
داستانش هم گویا بر می‌گردد به ماجراهای سی تیر و اینکه رضا سجادی گوینده رادیو اعلامیه دولت قوام السلطنه را غلط خوانده و بجای کشتنیان از واژه کشتی بان استفاده کرده است
بخشی از مسمط معروف منوچهری دامغانی را اینجا می‌گذارم بلکه اهل سخن را بکار آید :
باز دگر باره مهر ماه در آمد
جشن فریدون آبتین به بر آمد
عمر خوش دختران رز به سر آمد
کشتنیان را سیاستی دگر امد
دهقان در بوستان همی سحر آمد
تا ببرد جان شان به ناخن و چنگال
همانگونه که ملاحظه میفرمایید شاعر از آمدن دهقان به بوستان و قطع شاخه های درختان انگور سخن می‌گوید و سیاست نیز بمعنای مجازات است نه مقوله ای آکنده از دروغ و یاوه و ابتذال که امروز حربه نابکاران و گاو گند چاله دهانان است

۲۵ آذر ۱۴۰۰

حسن مدرس و رضا شاه

حسن مدرس ودشمنی بیمارگونه با رضا شاه
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 12 15 2021

غم ما هم نیست ؟

سعدی ؛ در گلستان حکايتی دارد که ميگويد :
يکی از ملوک شنيدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پايان مستی ميگفت :
ما را به جهان خوش تر از اين يکدم نيست
کز نيک و بد انديشه و از کس غم نيست
درويشی برهنه ؛ به سرما ؛ بيرون خفته بود . بشنيد و گفت :
ای آنکه به اقبال تو در عالم نيست
گيرم که غمت نيست ؛ غم ما هم نيست ؟؟
این را نوشتم تا یاد آوری کنم که در این روز های سرد همانگونه که برای فرزندان و نوه نتیجه های مان کادویی میخریم تا دل شان را شاد کنیم کمی هم بفکر بیخانمان ها و فقیرانی باشیم که نه در زمین بختی دارند و نه در آسمان تختی ...
May be a black-and-white image of text that says 'CS175720 THE WIDENING GAP... HAVES HAVE- NOTS PO CARTOONSIO ERTY ACARTOON COLLECTIONS hsền'

بهای جنگ

میگوید: هیچ میدانی پس از فاجعه یازدهم سپتامبر چه تعداد از سربازان امریکایی در جنگ های عراق و افغانستان کشته شده اند ؟
میگویم: نمیدانم
میگوید:شش هزار و نهصد نفر
می پرسم : از کشتگان عراق و افغانستان چه میدانی؟
میگوید : پنجاه هزار تن از نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان و پاکستان و عراق بهمراه یکصد و ده هزار تن از جنگجویان مسلمان در این نبرد بیست ساله جان باخته اند .
می پرسم : بر سر بیگناهان غیر نظامی عراق و افغانستان چه آمده است؟
میگوید : در فرجامی خونین، دویست و هفده هزار پیر و جوان و خرد و کلان در بمباران ها و گلوله باران شهر ها و روستاها جان خود را از دست داده و بیش از هشتصد و هفتاد هزار غیر نظامی نیز از گرسنگی و بیماری جان باخته اند . در این گیر و دار هفت هزار تن از مقاطعه کاران امریکایی نیز در نبردهای عراق و افغانستان به قتل رسیده اند .
بیاد شعر ملک الشعرای بهار در نکوهش جنگ می افتم که :
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
No photo description available.


آرمانشهر

ابونصر فارابی فیلسوف نامدار ایرانی ؛ جامعه را " مدینه " نام میگذارد و آنرا بر دو نوع تقسیم میکند .
1- مدینه فاضله
2- مدینه نازله یا مدینه جاهله
بنظر فارابی مدینه فاضله جامعه ای است که در آن دادگستری و سعادت واقعی حکمفرماست . مدینه فاضله همانند پیکر سالم انسانی است و رهبر آن باید دارای جسم و جانی نیرومند ؛هوش ، زیرکی و قدرت بیان باشد
او میباید دانش دوست ،کم شهوت ، عاری از هوس ، بزرگ منش ، بی اعتنا به امور دنیایی ؛ دوستدار عدالت ، گریزان از بیداد گری، نرمخوی ، شجاع و مدافع حق باشد .
اما مدینه نازله ( یا مدینه جاهله )را فارابی به چند نوع تقسیم کرده است .
1- مدینه بداله ( که در چنین جامعه ای هدف اصلی بدست آوردن ثروت است )
2-مدینه تغلب یا مدینه جلادین ( که در آن هدف اصلی زور گویی و ستمگری است )
3- مدینه سیاره ( که هدف آن لذت جویی است )
4-مدینه جماعیه ( که در آن هرج و مرج حکمفرماست )
5-مدینه ضاره ( که در آن گمراهی وعوامفریبی و دروغ حکم میراند )
6- مدینه ضروری (که هدف آن است که حد اقل نیاز های زندگی برای همگان تامین شود )
7- مدینه نذالت ( که هدف اصلی گرد آوری زر و سیم و مال و منال است )
8- مدینه کرامت (که هدف آن کسب برتری و شهرت پرستی است )
اکنون پرسش این است که : با این توصیفاتی که ابونصر فارابی از جامعه بدست میدهد ؛ جامعه بر ساخته حکومت نکبتی اسلامی را در کدامین مدینه قرار میدهید ؟

نخستین برف سال

نیمه های شب از خواب پریدیم . کابوس دیده بودیم . یادمان نیست چه کابوسی . دیدیم برق نداریم . از پشت پنجره نگاهی به بیرون انداختیم .گمان کردیم شبی مهتابی است . گفتیم : به به! چه مهتابی؟
همه جا زیر نورمهتاب میدرخشید. نگاهی دوباره انداختیم. دیدیم همه جا سپید پوش است.نخستین برف زمستانی همه جا را سپید پوش کرده بود.
آقا ! ما که به اینجور برف و باران ها عادت نداریم . اینجا همیشه گرم و آفتابی است . ما بنده آفتاب و خورشیدیم . بقول معروف گرگ باران ندیده ایم ! حالا می بینیم توفان برف از راه رسیده است . بزرگراه شماره هشتاد و بزرگراه شماره پنجاه بسبب بارش برف سنگین بسته شده است. دکل های برق بعلت وزش بادهای شدید کله پا شده اند . مدارس تعطیل اند. اینترنت مان قطع شده . تلویزیون نداریم . و گیله مردی که ما باشیم هم داریم از سرما می چاییم هم اینکه باید برویم دیدن دکترمان !
فلذا ! اگر دیدید سروکله مان اینجا پیدا نشد یقین بدانید به رحمت خدا رفته و با دوزخیان محشور شده ایم! . فقط خدا کند روی پل صراط - یا بقول گبران پل چینوت - یکی به دادمان برسد و دست مان را بگیرد و ما را به خیر و سلامت به دروازه های دوزخ برساند که ابدا حوصله رفتن به بهشت و همنشینی با امام خمینی و امام زین العابدین بیمار و امام نقی و ایضا انبیا و اولیا را نداریم !
یکی از من پرسیده بود شما در زندگی تان از چه چیزی بیشتر بدتان میآید ؟ گفته بودیم قیمه پلو و زمستان . ایضا پوتین و آسید علی. هنوز روی حرف مان هستیم.
جای نوا جونی و آرشی جونی خالی که بیایند توی برف ها ورجه ورجه بروند و صدای قهقهه شان تا آسمان هفتم برود .

۲۲ آذر ۱۴۰۰

شط خون

تاریخ ما ، تاریخ بیقراری است
زورقی است بر شط خون .
اسکندر آمد و کشت و سوخت و رفت.
تازیان آمدند .کشتند ، سوختند و مادران و دختران مان را در بازارهای برده فروشان فروختند ، و ماندند.
چنگیزیان را آواز دادیم و بر نطع خون نشستیم
غزان و تیموریان آمدند و کشتند و سوختند .
سلطان محمود مان انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می جست و هر جا می یافت بر دار میکشید
و این قرمطیان ، پدران و برادران من و تو بودند که دین اهریمنی زاغ سار اهرمن چهرگان را تاب نمیآوردند
بر ما چها که نرفته و نمیرود
گهگاه دار ها را بر می چینند و خونها را می شویند :
«دار ها بر چیده خونها شسته اند »
اما ، تا سر بلند میکنی باز دار است و زندان است و شکنجه است و گلهایی که در آرزوی بهار و بهاران پژمرده میشوند
آمدند کشتند سوختند رفتند ، اما این آخرین ،از میان ما برخاست . از قوم و قبیله ما بود . بیگانه نبود . از خودمان بود . آیا ما همگان به قیام مرگ بر نخاسته بودیم ؟.
آمدند شمشیر در ما انداختند و تا توانستند کشتند ، چون تاب خستگی نیاوردند شمشیر بدست خود ما دادند و ما نیز برادران و خواهران و مادران و پدران و حتی فرزندان مان را بر نطع خون نشاندیم و بی تاملی گردن زدیم . و هنوز میزنیم . و همچنان میزنیم .
در تورات خوانده بودیم که :
چون بنی اسراییل از خدا به گوساله روی آورد ندا آمد « هر کس شمشیر خود را بر ران خود بگذارد... و برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد - تورات ، سفر خروج ،۳۲»
و ما که از لجن بویناکی، گوساله ای زرین ساخته و پرستیده بودیم ندا آمد که :
« یهوه خدای غیور است که انتقام گناه پدران را از پسرانشان تا پشت سوم و چهارم می‌گیرد ...- تورات . سفر خروج - ۲۰ -
و اینک پاد افره ما و فرزندان ما: مرگ و تبعید و دار و زندان و شکنجه و تحقیر.
اما ، با اینهمه مصیبت و درد ، امید همچنان در رگ جان مان جاری است و به آوای بلند میخوانیم :
درخت پیر تن من
دوباره سبز می‌شود
هر چه تبر زدی مرا
زخم نشد
جوانه شد «۱»
و همراه آن شاعر زمانه درد و تلخ آوا در میدهیم که :
پیش از شما
بسان شما
بی شمار ها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کاین دولت خجسته جاوید
زنده باد«۲»
———————-
۱- ایرج جنتی عطایی
۲- شفیعی کدکنی

هوای بارانی

آقا ! والله شوخی نمیکنم ها ! از رادیو شنیدم یک آقای امریکایی که برای گذراندن تعطیلات به یکی از جزایر کاراییب رفته بود از دولت محلی آن سامان به دادگاه شکایت کرده و خواسته است کلیه پول هایی را که در این سفر خرج کرده است به او باز گردانده شود .
دلیل ؟
- هیچی ؛ این آقای محترم میگوید به قصد بهره جویی از آفتاب گرم کاراییب به این جزیره رفته بوده است اما چون در روزهای تعطیلاتش هوا بارانی بوده و ایشان نتوانسته اند از تعطیلات شان لذت ببرند دولت محلی آن جزیره باید به او خسارت پرداخت کند !
حالا که اینطوری شده ما هم یادمان باشد از استانداری گیلان به دادگاه شکایت کنیم و چند میلیارد تومانی خسارت بگیریم چونکه ما هم در آن سه چهار سالی که رشت بودیم یا همه اش بارانی بود یا چکه !

۲۱ آذر ۱۴۰۰

پیشواز یلدا

دیشب جای تان خالی رفتیم به جشن بزرگداشت یلدا در شهرمان ساکرامنتو .
در واقع به پیشواز یلدا رفتیم . جشن پر شکوهی بود . سیصد چهار صد نفر آمده بودند . رفیقان و عزیزانی را دیدیم که ماهها از دیدارشان محروم مانده بودیم.
رقص بود و موسیقی بود و شادی بود و لذیذ ترین غذاهای ایرانی. ‌شراب نیز .
آنجا رفیقانم بهمن آزادی را دیدم .ستار دلدار را دیدم. جمال وفایی را دیدم که مرا شرمسار محبت هایش کرد . دیگرانی را دیدم . انگار قرن ها از هم دور مانده بودیم . بعضی ها در همین یکی دوسال انگار بیست سال پیر تر شده بودند . بعضی ها - مخصوصا خانم ها - جوان‌تر و خوشگل تر شده بودند . از درو دیوار شادی و نور و مهر و صفا می بارید . بساط رقص و پایکوبی هم مهیا .
ساعتی را با همگان خندیدیم و سرشار از شور و شادی شدیم و آرزو کردیم مردمان سر زمین ما هم روزی نه چندان دور همه پنجره ها و روزنه های شادی و نور و شور و سرور به رویشان گشاده شود و در بهاران و مهرگان و نوروزها و سده ها بخوانند و برقصند و شادی و شادمانی بپراکنند و ظلمات و سرمای جانسوزی را که چهل سال است سایه اندوهی سمج بر زندگی شان انداخته است به آفتابی درخشان و گرم و دلنشین بدل کنند.
این جشن را رادیو بامداد به رسم و رسوم هرساله بر گزار کرده بود و رفیق مان جناب محمد گلشنی هم سنگ تمام گذاشته بود و تدارکاتی فراهم کرده بود که شایسته چنین جشن و چنین سنت کهنی است.
جای تان خالی بود البته.💐💐💐💐💐💐