دنبال کننده ها

۱۲ آبان ۱۴۰۳

برای چه می جنگید ؟

برای چه می جنگید دختران و پسران سرزمین من ؟
برای چه می رزمید ای مادران سوکوار ؟
اینجا ؛در این جغرافیای دور؛
اینجا ، در این سر زمین امن و امان
اینجا در این سرزمین خواب و خمیازه
ما نیز می جنگیم !
وخنجر بر گلوگاه برادران و خواهران خود میگذاریم
می جنگیم برای پرچم
می جنگیم برای شازده
می جنگیم برای ترامپ
می جنگیم برای مریم تابان
می جنگیم برای کورش و کمبوجیه و هوخشتره!
می جنگیم برای خشایارشا
می جنگیم برای فتح الله و نصرالله و قاسم و عین الله
می جنگیم برای قسطنطنیه
می جنگیم برای مارکس و لنین و استالین و فیدل کاسترو
می جنگیم برای چه گوارا
می جنگیم برای رجب اردوغان
برای اوف ها و تف ها
برای چکمه و پوتین
از ما بیاموزید جنگیدن را
از ما بیاموزید حقارت و ذلت و زبونی را
خاک بر سری را نیز …
نقاشی: هوشنگ پزشک نیا
May be an illustration
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Farhad Ghasemzadeh and 37 others

۹ آبان ۱۴۰۳

با توام ایرانه خانم زیبا

هوای دلنشین پاییزی را بهانه کردم رفتم قدمی در تنها خیابان شهرمان زدم.
خیابانی است بطول کمتر از یک مایل با رستوران ها و بارها و عتیقه فروشی ها و گالری ها و بوتیک ها و تک و‌توکی هم کتابفروشی .
پریروزها جشنی بپا کرده بودند . بهانه شان جشن ماه اکتبر ،چند هزار نفر آمده بودند ؛زن و مرد و پیر و جوان.
وسط خیابان - اینجا و آنجا - میزی و چادری و بساط خوشباشی مهیا ؛ هر چند قدم به چند قدم دم و دستگاه باده نوشی و نوشخواری.
هر کس را که میدیدی لیوانی بدست داشت و از بشکه های آبجو ، لیوانی میگرفت و می نوشید .
رفتم میان آدم‌ها ،همه شاد و خندان و مست . و من شعر حافظ میخواندم که :
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت.
قدمی زدم و تماشایی. تماشای بناهایی که
صد و چند سالی از عمرشان میگذرد ؛ همه سرپا و سرفراز ، ساخته شده از آجر ؛ و تاریخ بنا بر پیشانی شان .
و من با خود می اندیشیدم اگر این ملت ؛ تخت جمشیدی و مشهد مرغابی و نقش رستمی و بیستونی وچهار باغی و پل خواجویی و مسجد شیخ لطف اللهی میداشتند با آن چه میکردند ؟
یکوقت دیدم با ایرانه خانم زیبا درد دل میکنم و با خود زمزمه میکنم که:
دق که ندانی که چیست گرفتم
دق که ندانی تو خانم زیبا
حال تمامم از آن تو بادا
گرچه ندارم خانه در اینجا ، خانه در آنجا
سر که ندارم که طشت بیاری که سر دهمت سر
با توام ایرانه خانم زیبا
کاکل از آن سوی قاره ها بپرانی ، یا نپرانی
با تو خدایی برهنه ام آنجا
بی تو گدایم ، ببین گدای کوچه دنیا
با توام ایرانه خانم زیبا
______
شعر از: رضا براهنی
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Foroz Nader and 14 others

۸ آبان ۱۴۰۳

مرگ بر ساعت

پرچم فلسطین به دست گرفته اند و نعره میزنند
سی چهل نفری میشوند ؛زن و مرد .
مردها ریشو و پلشت.
زن ها پیچیده در چادر سیاه ؛ همچون کلاغانی .
خیابان را قرق کرده اند ؛ کس را یارای اعتراض نیست.
نعره میکشند و بالا ‌پایین میروند . نگاه شان میکنم ؛ دلم برای شان میسوزد .
پرچم را به اینسو آنسو میکشانند و نعره میزنند:
مرگ بر اسراییل مجازی!
حیران میمانم که : خدایا ! این دیگر چیست؟ این بیچارگان آیا میدانند برای چه نعره میکشند ؟
در عالم خیال به دالان تاریخ گذر میکنم ، در هزار توی تاریخ پرسه میزنم :
به زمانی بر میگردم که ساعد مراغه ای نخست وزیر ایران است.
حزب توده در مخالفت با سیاست های دولت ساعد راه پیمایی اعتراضی در پایتخت براه انداخته است .
هزاران نفر از کوران و کچلان را به میدان کشیده است . صدها و هزاران پرچم سرخ ‌‌و سپید در اهتزاز است.
مردمان، کف کرده بر دهان؛ نعره میکشند ؛ نعره میکشند و شعاری را که از بلندگو میشنوند تکرار میکنند . بجای مرگ بر ساعد، نعره کنان فریاد میزنند :
مرگ بر ساعت !
با خودم‌میگویم‌: خدایا ! خداوندگارا ! آیا روزی روزگاری این مردم ؛ پوستین جهالت از تن بدر خواهند کرد ؟
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم
دف زنان بر سر بازار به «نادانی » خویش

۷ آبان ۱۴۰۳

برف میبارد

از سفر نوادا که بر میگشتیم از بزرگراه شماره پنجاه آمدیم . رسیدیم دریاچه تاهو(Tahoe).
بگمانم زیبا ترین دریاچه عالم است . وقتی به دریاچه نگاه میکنی آبش نیلگون است و ساحلش سراسر پوشیده از درختان کاج .
رسیدیم تاهو ، کوهها از برف سپید پوش بودند . وقتی به ارتفاعات سییرا رسیدیم برف میبارید . آهسته و آرام راندیم .
به شهرمان که رسیدیم آسمان صاف و آبی بود و از برف نشانی نبود.
بارش برف زود رس نشانه آن است که سال نیکی در پیش خواهد بود . سالی پر باران ،و پر برف.
و خوشا دشت ها و جنگل ها و کوهپایه ها و جلگه ها که سبز سبز خواهند بود
May be an image of tree
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Hanri Nahreini and 8 others