دنبال کننده ها

۷ مهر ۱۴۰۳

زالوهای ینگه دنیایی

گیله مردی که ما باشیم از روزی که آمده ایم جنگل نشین شده ایم سالانه بیش از شش هزار دلار بابت بیمه خانه مان می پردازیم .علت گرانی بیمه مان هم این است که میگویند اینجا خطر آتش سوزی بسیار است .
پریروزها دیدیم یک نامه فدایت شوم برایمان آمده است که : آقای فلان بن فلان ! ما امسال خانه تان را بیمه نخواهیم کرد .
تلفن کردیم پرسیدیم چرا ؟ مگر ما چیکار کرده ایم ؟ نکند پشت عمارت شمس العماره لبلبو گفته ایم ؟
گفتند : دور و بر خانه ات چند تا درخت است که به بام خانه تان چسبیده و خطر آتش سوزی را دو‌چندان میکند
رفتیم دست به دامان این کمپانی هایی شدیم که کارشان بریدن درختان است
آمدند درخت ها را دیدند . یکی شان گفت دوهزار و دویست دلار میگیرم ،آن یکی گفت هزار و‌هشتصد دلار ، سومی گفت هزار ‌‌و دویست دلار
گفتیم : پدر آمرزیده ها ! چه خبرتان است ؟ مگر میخواهید موشک به آسمان بفرستید ؟ بریدن چهارتا شاخه درخت اینهمه خرج دارد ؟
هر چه اینور آنور زدیم کسی را پیدا نکردیم ارزان تر بگیرد ، ناچار هزار ‌و دویست دلار به یک آمیگوی مکزیکی دادیم آمدشاخه ها را زد و پولش را گرفت و رفت .
فردایش به شرکت بیمه گفتیم عالیجناب! اوامر مطاع همایونی اطاعت شد و شاخه ها را بریدیم.
گفتند : عکس بگیر و بفرست
عکس گرفتیم فرستادیم
گفتند : قبول نیست ، هنوز دور و بر خانه ات چند شاخه درخت به بام خانه ات نزدیک است
دوباره دست به دامان آمیگو خوزه شدیم . آمد هزار ‌و دویست دلار دیگر گرفت مابقی شاخه ها را برید و خلاص !
حالا منتظریم جناب آقای بیمه ( که در واقع همان عبدالله شر خر های وطنی را میمانند ) بیایند یک صورتحساب تازه برای مان بفرستند ببینیم امسال حق بیمه خانه مان را چند درصد اضافه کرده اند
بیجهت نیست امریکا اینهمه خانه به دوش و بیخانمان دارد ، این پدرسوخته ها یک شبه آدم را خاکستر نشین و بی خانمان میکنند
May be an image of tree
See insights and ads
All reactions:
Mojgan Farahmand, Mina Siegel and 31 others

جناب سرهنگ

آقا ! میشود بما بفرمایید چرا ایران اینهمه « جناب سرهنگ » دارد؟
ما هر گوشه کنار را که نگاه میکنیم می بینیم همه این چماق بدستان و آدمکشان درجه سرهنگی دارند ! مگر درجه سرهنگی را کیلویی میفروشند ؟
آخر مگر میشود هر میرزا حسینقلی خان پیزی افندی دبنگ دیوث شیره مال قرمساق یاردان قلی بنگی که قرابینه و قمه ‌و قداره به کمرش بسته درجه سرهنگی داشته باشد ؟
در دوره آن خدابیامرز برای رسیدن به درجه سرهنگی باید کلی جان کند و کلی آموزش دید ، یک ضرب المثلی هم بود که میگفتند : دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد .
اما حالا انگار میروند از کوچه پسکوچه ها و برزن ها و محلات هزار توی آن مملکت امام زمانی یک مشت دله دزدان قمه کش ‌و پهلوان پنبه های پیزری و گردنه گیرها و معرکه گیرها و کفتر بازان و معتقدان به سلام و صلوات و تکبیر و شله زرد و آش نذری و ایضا اراذل و اوباش و اشرار مافنگی را جمع میکنندیک عالمه پیزر لای پالان شان میگذارند یک درجه سرهنگی روی دوش شان می چسبانند یک موزر و یک چماق هم دستشان می‌دهند میگویند : جناب سرهنگ ! حالا برو آدم بکش
طرح از: اردشیر محصص
May be a black-and-white image
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Karim Akhavan and 76 others

۶ مهر ۱۴۰۳

آقام امام رضا

یادم نیست چه سالی بود .فقط این را میدانم دوره اعلیحضرت رحمتی بود .
ما را ریسه کرده بودند برده بودند مشهد . از تبریز سوار هواپیما شده بودیم رفته بودیم مشهد . یک مشت خبرنگار و فیلمبردار و روزنومه چی و جارچی باشی بودیم که آقام امام رضا دعوت مان کرده بود برویم پابوس شان ! مهمان آستان قدس رضوی بودیم .
رسیدیم مشهد ، توی یکی از بهترین هتل ها برای مان جا گرفته بودند ، شام و ناهار و صبحانه و عصرانه هم مهمان آقام امام رضا بودیم ، پول بلیط هواپیما مان را هم آقام امام رضا داده بود .
شب که شد گفتند مهمان انجمن شهر هستید ، ما را بردند یک رستوران زیر زمینی ، از آن رستوران‌ها که بیشتر کاباره بود تا رستوران ، جایتان خالی خوردیم و رقصیدیم و به سلامتی آقام امام رضا نوشیدیم ‌و مست و‌پاتیل آمدیم بخوابیم ، اما مگر این تخم جن ها گذاشتند سر راحت به بالین بگذاریم ؟ یک بساط قمار بازی راه انداختند آن سرش نا پیدا ، انگار نه انگار به زیارت آقام امام رضا آمده اند .
گفتیم : آقایان ! بگذارید بخوابیم ! شما ناسلامتی آمده اید پابوس آقام امام رضا یا آمده اید لاس وگاس؟
گفتند : ای بابا ! اینجور شب ها دیگر گیرمان نمی آید ، برو اتاقت بگیر بخواب!
صبح که شد ما را ردیف کردند بردند دیدن مزارع و باغات و باغستان های آقام امام رضا ، بعدش رفتیم تماشای یک کارخانه کمپوت سازی . تا آن روز ما نمیدانستیم آقام امام رضا مزرعه دار هم هست ، نمیدانستیم کارخانه دار هم هست ، نمیدانستیم هزار ها گاو و گوسفند دارد ، نمیدانستیم کارخانه مربا سازی هم دارد ، نمیدانستیم کاباره زیر زمینی هم دارد .
بعدها فهمیدیم خانه عفاف هم دارد !
شب که شد ما را بردند یکی دیگر از آن رستوران های طاغوتی، این بار گویا مهمان آقای ولیان استاندار خراسان بودیم .
صبح که شد گفتند باید برویم پابوس آقام امام رضا
به احترام ما حرم را خالی کردند تا بتوانیم یک دل سیر زیارت بکنیم و از آقام برای درمان درد های بی درمان مان شفا بطلبیم.
ما خودمان برای نخستین بار بود به چنین مکان مقدسی! پا میگذاشتیم . نگاهی به آیینه کاری ها و طلا کاری های حرم انداختیم آمدیم بیرون . گفتیم : عیسی به دین خود موسی به دین خود ، حوصله نک و نال رفیقان قمار بازمان را نداشتیم .
با خودمان گفتیم آقامون امام رضا عجب بقعه بارگاهی دارد ها !کاشکی آرامگاه بابا بزرگ خدا بیامرزمان حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ حاج خلیل شیخانی هم از همین طلا کاری ها داشت !در آنصورت نان مان توی روغن بود ها !
شب که شد دیدیم تن و‌بدن مان درد میکند. یکدفعه سی و سه بندمان به لرزه افتاد ، نیم ساعت بعد دچار تنگی نفس شدیم ، تن مان هم از تب می سوخت . حال و روزمان طوری شده بود انگاری آب مان به کرت آخر است و داریم چانه آخری را می اندازیم .
رفیق خدا بیامرزمان اکبر گهر خانی رییس رادیو تبریز همراه مان بود .
نصفه شب ما را انداخت توی تاکسی برد بیمارستان. آنجا یک آمپول فروکردند توی باسن مبارک مان دیگر چیزی نفهمیدیم ، یک وقت چشم باز کردیم دیدیم صبح شده است و رفیق مان بالای تخت مان نشسته است روزنامه می خواند. دیگر نه تب داشتیم نه هیچ جای بدن مان درد میکرد ، انگار میکنی یک کاسه آب یخ ریخته بودند روی سر مان . پا شدیم آمدیم هتل مان .
گفتیم الا و للا آقام امام رضا میخواست از ما زهره چشم بگیرد ، میخواست از ما انتقام بگیرد .
فردایش پاشدیم رفتیم یک اسکناس صد تومانی انداختیم توی ضریح آقام امام رضا و گفتیم : غلط کردیم بابا ! غلط کردیم !ظل عالی لایزال ، این صد تومان هم بابت همان غلط کاری دیروزمان که نیامدیم پای مبارک تان را ببوسیم ! اگر صد تومان کم است بفرمایید صد تومان دیگر بگذاریم رویش ؟شمشیر تیز شما گردن باریک ما .
راستش را بخواهید می ترسیدیم فردا هواپیما مان را سرنگون بکند ده بیست تا رفیقان بیگناه ما هم بخاطر ما قربانی بشوند و تقاص پس بدهند .
اگر آن صد تومان را نداده بودیم تا حالا هفت تا کفن پوسانده بودیم والله ! اسم مان هم لابد رفته بود توی لیست شهیدان !
بی جهت نیست که از قدیم ندیم ها گفته اند اگر پول داشته باشی می توانی روی سبیل شاه نقاره بزنی .
May be an image of 1 person and monument
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Siavash Roshandel and 83 others