دنبال کننده ها

۱۳ مهر ۱۴۰۲

چون نیک بنگری همه تزویر میکنند

.....در اين سال ؛ ملک فخر الدين کرت حکم فرمود که عورات (زنان ) به روز از خانه بيرون نيايند ! و هر عورتی که به روز بيرون آيد ؛ شمس الدين قادسی -که محتسب است - چادر او سياه کند و او را برهنه به محل ها و کوی ها برد تا سخريه ديگران باشد .
- و نوحه گران و مخنثان را به ماتم ها رفتن منع کرد
- و مقريان را از آنک در پيش تابوت قرآن خوانند نهی فرمود
خرابات را بر انداخت
و مقامران ( قمار بازان )را سر و ريش تراشيده به بازار بر آورد .
-وشراب خوارگان را بعد از اقامت حدود شرع (شلاق زدن ) در زنجير کشيد و به کار گل کشيدن و خشت زدن مامور گردانيد
- و بيشتر حجاب و نواب خود را مصادره کرد .
-و اکثر ؛ سياست او به زندان و چوب زدن و گل کشيدن بودی !
و با وجود اينهمه امر به معروف و نهی از منکر ؛ البته هر شب آواز چنگ و نغمه عود شنيده و شراب صافی نوشيدی و گفتی :
ساقيا باده صبوح بيار
دانه ی دام هر فتوح بيار
قبله ی ملت مسيح بده
آفت توبه ی نصوح بيار ......
(نقل از : تاريخ نامه هرات)
‌تاریخنامهٔ هرات قدیمی‌ترین تاریخ محلی بر جای مانده از هرات است که توسط سیف بن محمد بن یعقوب هروی معروف به سیفی هروی تاریخ‌نگار سدهٔ هفتم هجری قمری نوشته شده است.
آل کرت هم در شمار حکومت‌های محلی نوپای ایرانی بود که اقتدار مغول‌ها را پذیرفت و از آنان منشور حکومتی دریافت کرد
خاندان کرت که در ابتدا پایگاه اصلی آنان در شرق خراسان بزرگ به مرکزیت هرات بود به تدریج توانستند با فرمان مغول‌ها مالکیت سرزمین‌های جنوب آمودریا تا رود سند را به دست آورند
May be an image of text
All reactions:
Mina Siegel, Zari Zoufonoun and 67 others

چرا باید نجف نام تو باشد ؟

وقتی برای نخستین بار «کتاب مستطاب آشپزی » نوشته نجف دریا بندری و همسرش فهیمه راستکار را دیدم از خودم پرسیدم نجف دریا بندری را چیکار به آشپزی و سیر و پیاز ؟
اما وقتی شروع به خواندنش کردم دیدم چنان شیرین است و چنان حلاوتی ازبرگ برگ آن میبارد که انگار نه انگار آنرا برای یافتن یک دستور آشپزی بدست گرفته بودم .
این کتاب را همچون یک رمان پر ماجرا خواندم و دست آخر مجبور شدم بروم از اصغر آقای بقال برای شام شبم نان و پنیر و کالباسی بخرم .
من کتابخوانی را با «پیرمرد و دریا »و «وداع با اسلحه »به ترجمه نجف دریابندری آغاز کردم و پس از آن چنان به خواندن کتاب معتاد شدم که رمان بلند «آرزوهای بزرگ »اثر چارلز دیکنز را در یک تعطیلی بیست و چهار ساعته خواندم و به پایان بردم.
یادم میآیددر ایام جوانی زمانی که در رادیو رشت کار میکردم در یکی از محله های رشت آپارتمانی داشتم با یخچالی و چراغ والوری و تختخواب سربازی تاشویی . می نشستم شبانه روز کتاب میخواندم . از آشپزی چیزی نمیدانستم . غذایم هم سیب زمینی پخته بود و تخم مرغ و چای .یخچال خانه ام هم از خانه خدا پاک تر بود .
همکار زیبای مهربانی داشتم بنام خانم نرگس صادق پور ، گوینده رادیو بود . اهل کتاب بود. شوهری و فرزندی داشت . اما زندگی بسامانی نداشت . برایم درد دل میکرد . همچون خواهر بزرگ‌تری برای برادرکی. برایم کتاب میآورد . من کتاب ها را با چه اشتیاقی میخواندم .
آنوقت ها هنوز از امپریالیسم جهانی و بورژوازی کمپرادور و تز « یا بمیر یا بمیران »چیزی نمیدانستم. در فکر تغییر جهان هم نبودم . سرم توی کار خودم بود ‌و کاری هم به آقای فیدل کاسترو و انور خوجه و مائو تسه تونگ و تروتسکی نداشتم .کتاب می خواندم و با جهان فراخ دیگری آشنا میشدم .
نجف دریا بندری با ترجمه« در انتظار گودو » مرا با ساموئل بکت و با کتاب «تاریخ فلسفه غرب »با برتراند راسل آشنا کرد و بعدها با کتاب «پیامبر » و «مرد خشمگین» با خلیل جبران نیز آشنایی یافتم .
محمد قاضی مترجم معروف میهن مان به نجف دریا بندری میگفت :
تو که شه بندر دریای عشقی
چرا باید نجف نام تو باشد؟
نام هر دوی این عزیزان ماندگار باد که روزنه های جدیدی بروی جهان بر ما گشودند
May be an image of text
All reactions:
Nasrollah Pourjavady, Parvaneh Omidi and 208 others

۸ مهر ۱۴۰۲

در ینگه دنیا

۱- بگمانم پیرار سال بود . رفته بودیم لاس و گاس . تعطیلات سال نو بود . در پمپ بنزینی ایستادیم . دختری و پسری جوان آنجا ایستاده بودند . تکیه داده به اتومبیلی . اتومبیلی از عهد دقیانوس . تابلویی بدست داشتند که : ما همه پول مان را در قمار از دست داده ایم . میخواهیم به کلرادو برویم . پول بنزین نداریم .
پنج دلار کف دست شان گذاشتم . رهگذری نگاهی بمن انداخت و خندید
پرسیدم : چرا میخندی؟
گفت : اینها دو سال است اینجا هستند . کاسبی شان همین است . سهمی هم به صاحب پمپ بنزین می‌دهند !
من هم خندیدم . جوان‌ها هم. دخترک رو بمن کرد و گفت :
Happy New Year
—————-
۲-رادیوی ملی امریکا«NPR» میگوید : بمناسبت هالووین تاکنون اهالی محترم ینگه دنیا مبلغ چهارصد و پنجاه میلیون دلار برای سگ ها و گربه هایشان خرج کرده اند
بگفته این رادیو این مبلغ ناچیز ! صرف خریدن جلیقه و کمربند و گردنبند و زلم زیمبوهایی شده است تا سگ ها و گربه های ینگه دنیایی جشن های هالووین را با شادی بیشتری بر گزار کنند
عکسی را که ملاحظه میفرمایید مربوط به ده سال پیش است و نوا جونی ما را نشان میدهد که در جشن های ملی هالووین بسبب برخی ملاحظات اقتصادی و تنگناهای مالی! کدو پوش شده بود
May be an image of 1 person and baby
All reactions:
Jahangir Jon Sedaghatfar, Banoo Saberi and 30 others

خاک خونین

خاکی است که رنگین شده از خون عزیزان
این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند
در محرم ۶۱۸ قمری ، لشکر مغول به مرو حمله برد و حصار شهر در محاصره گرفت .
بزرگان شهر چاره ای جز تسلیم نیافتند . پس امام جمال الدین را که از کبار ائمه مرو بود به رسالت نزد امیران مغول فرستادند و امان خواستند .
چون شهر را وانهادند لشکر مغول داخل شهر شد و چهار شبانه روز کارشان آن بود که مردمان را به بیابان های اطراف شهر می بردند ، زن ‌و مرد و مادر و فرزند از هم جدا میکردندو بجز چهارصد نفر که حرفه و مهارتی داشتند همگان را از دم تیغ گذراندند.
پس از آن قتل عام ها ، سید عز الدین نسابه از سادات کبار ، با جمعی سیزده شبانه روز شمار کشتگان شهر کرد . آنچه ظاهر بوده است و معین ، بیرون مقتولان در نقب ها و سوراخ ها و رساتیق(روستاها) و بیابان ها ،هزار و سیصد هزار در احصا آمد (شمرده شد ).
او در این حالت رباعی عمر خیام که حسب حال بود بر زبان رانده است :
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و‌پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست وبه کین که شکست؟
جوینی در جای دیگری می نویسد :
شهری که صد هزار کس داشت بیش از صد کس نماند .
(تاریخ جهانگشای جوینی- عطا ملک جوینی - جلد اول- ص۱۲۷)
May be an image of book, diary and text
All reactions:
امیر شریف, Hassan Behgar and 14 others