قهرمان میرزا قاجار ملقب به عین السلطنه ، در باره مظفر الدین شاه - یعنی کسیکه فرمان مشروطیت به امضای اوست اما مردم از او بنام « آبجی مظفر » یاد میکردند می نویسد :
«مظفر الدین شاه بسیار ترسو بود .در فرنگستان که رفته بود هر چه میدید - خواه خوب خواه بد -هر قدر ممکن بود می خرید یا سفارش میداد .آنهمه پول که در سفر فرنگستان خرید کرد چه شد ؟ نصف بارهای خرید را به او گفتند در دریا غرق شده یا مفقود شده . مقداری را هم مباشرین او به خانه های خود بردند .
دندان های جلوی شاه افتاده بود و با آنکه سالی سه چهار هزار تومان مواجب دندانساز اختصاصی را میداد دندان نگذاشت ( این دندانساز آلمانی بود ، نامش دکتر اشکوتپ)
ناخن شاه همیشه بلند بود . با آنکه سیصد جفت دستکش از خمسه ، و هزار جفت دستکش هم از کردستان و چهار صد جفت دستکش هم از گروس خواسته بود ، دستکش دست نمیکرد و دستش از سرما و گرمای شکارگاه پوسته پوسته بود . سبیلش بی نهایت بلند و کلفت بود .
برای هر کلمه حرف دوازده تا قسم می خورد . اسم هیچ جا و مکانی در یادش نمی ماند .تا فرنگستان نرفته بود تمام صحبتش از تبریز و شکارگاه تبریز و مراغه بود ، پس از رفتن به فرنگستان صحبتش از آنجا بود بدون آنکه اسامی محل ها به یادش باشد .گاه خسیس بی نهایت بود و گاه بخشنده بی نهایت .
سر سفره مظفر الدین شاه چون نوکرهایش از او ترسی نداشتند زیاد حرف میزدند . کفش های مردم را هم سرقت میکردندچنانکه در یک عید نوروز بیشتر مهمانان با پای بی کفش از کاخ گلستان خارج شدند .
احوالات و کارهای او حقیقتا خنده دار بود .درست سیصد کرور از مالیات و قروضی را که از بیگانگان گرفته بود همراه با یکی دو کرور طلا و جواهر ، و یکی دو کرور از هدایا و املاکش را در یازده سال سلطنت خود تلف کرد و آخر عمرش برای دو تومان پول که خروسی بخرد و بدهد صدق الملک برایش اخته بکند لنگ بود !
در سه سفر فرنگ بقدری اسباب از فرنگستان آورد که اگر دولت ایران پایدار باشد صد سال دیگر قرض آن داده نمیشود. اما بیشتر وسایل خریداری شده همانطور باز نکرده در یک دقیقه یغما میشد و هر کس در آنجا حاضر بود چیزی بر میداشت فرار میکرد ، صندوق خالی باقی میماند و قهقهه اعلیحضرت شهریاری .»
تاج السلطنه خواهر مظفر الدین شاه در بخشی از خاطراتش میگوید : « در این زمان که هرکس بفکر خودش بود و مملکت را ویران میکردند برادر تاجدار من در خواب غفلت عمیقی فرو رفته بود از جمله اینکه پودری از انگلستان با خودش آورده بود که اگر بقدر بال مگسی در رختخواب کسی می ریختند تا صبح نمی خوابید و مجبور بود مدام بدن خود را بخاراند! دو من از این پودر با خودش آورده بود و مرتبا در رختخواب عمله خلوت میریخت ، آنها حرکات مضحک میکردندو او می خندید .»
بنا به نوشته بسیاری از کسانی که همعصر مظفر الدین شاه بوده و شاهد سلوک و منش او بوده اند او از هیچ چیز با خبر نبود و هیچ چیز در باره ایران و جهان نمیدانست.
مخبر السلطنه هدایت در کتاب خاطرات و خطرات می نویسد :
«معلومات مظفر الدین شاه در ریاضیات ساده ، از جمع و منها تجاوز نمی کرد و حتی به ضرب و تقسیم نرسیده بود . اعداد و اوزان را تشخیص نمیداد و قادر به شمردن اعداد از صد بیشتر نبود »
مظفر الدین شاه در واقع پیر مردی بود که کودک مانده بود یا به زبانی دیگر کودکی بود که پیر شده بود .کودکی که بعدها در زمان سلطنتش یکی از بزرگترین جنبش های عدالتخواهی در ایران پدید آمد : جنبش مشروطیت .
سفرنامه مظفر الدین شاه به فرنگ براستی خواندنی و حیرت کردنی است . در این سفرنامه یک کلام حرف حساب که بدرد تاریخ بخورد و روشنگر مناسبات آن روزگار باشد وجود ندارد.
عین السلطنه از قول خود مظفر الدین شاه نقل میکند که « در سفر اروپا راه آهن هر وقت از تونل میگذشت من دمرو زیر نیمکت ها می افتادم و جلوی چشم خودم را با دستمال می پوشاندم و گوش خود را با انگشت می گرفتم تا رد شود و من نصفه عمر میشدم . وقتی از روی پل رودخانه ای هم رد میشد باز همین کار را میکردم . امان از وقتی که میخواستم کشتی بنشینم و انگلیس بروم . تمام تنم می لرزید و هوش نداشتم .در یک کابین کوچک آنقدر دمرو روی زمین می افتادم تا کشتی به ساحل برسد »
از کارهای کودکانه مظفر الدین شاه اینکه:
در حضور درباریان اناری را سوراخ میکرد و آب آنرا میمکید .در مراسم رسمی و غیر رسمی مدام قلیان می کشید و دودش را به هوا میفرستاد و از صدای قلیان کیف میکرد .برای خوردن دارو استخاره میگرفت .گاهی در باغ دوشان تپه به تماشای خروس بازی و بوقلمون بازی میرفت و ساعت ها با خروس ها و بوقلمون ها بازی میکرد .
یک کمپانی امریکایی سازنده گرامافون صفحه ای را که صدای شاه بر روی آن ضبط شده بود برای شاه فرستاد .شاه در حالیکه دم مرگ بود به صدای خودش گوش میداد و گریه میکرد .
و شگفت انگیز اینجاست که از درون چنین زمانه ظلمانی ، انقلاب مشروطه پدید میآید و مردان بزرگی ظهور میکنند و با تصویب یکی از مترقی ترین قوانین اساسی دنیا و ایجاد مجلس شورایملی و نهادهایی چون انجمن های ایالتی و ولایتی میکوشند ایران را از این ظلمات هزار توی هزاران ساله بسوی نور و روشنایی رهنمون شوند که متاسفانه به فرجامی تلخ می انجامد و استبداد فردی دو باره میهن ما را در سیطره جهنمی خود می گیرد .