دنبال کننده ها

۲۱ تیر ۱۴۰۲

ویزا برای آقای بیل گیتس

آقای بیل گیتس میخواست برودبورکینا فاسو .
گفتند : باید ویزا بگیرید .
پرسیدند : ویزا ؟ ویزا برای چه ؟
گفتند : آقا جان ! شما کجای کاری ؟ مگر شما از زن عقدی هستی و دیگران از زن صیغه ای ؟ اگر پسر اتول خان رشتی هم باشی باید ویزا بگیری. مگر شهر هرت است ؟ کشور ها برای خودشان آقا بالا سر و قانون و مقررات و دروازه و دروازه بان و صدر اعظم و نمیدانم قاپوچی باشی دارند ؛ اگر بیل حضرتعالی هزار من آب هم بر دارد همینطور که نمیشود سرتان را پایین بیندازید بروید کشور معتبری مثل بورکینافاسو ! از آن گذشته هر کاری برای خودش قاعده قانونی دارد . خانه قاضی گردو فراوان است اما دانه دانه اش را شمرده اند .
آقای بیل گیتس گفتند : حالا که اینطور است یکی را بفرستید برود سفارت بورکینا فاسو برای مان ویزا بگیرد .
فردایش ؛ یکی از کارکنان دستگاه آقای گیتس شال و کلاه میکنند میروند سفارت بورکینا فاسو . آنجا ده بیست صفحه پرسشنامه رنگ وارنگ میگذارند جلوی آقا و میگویند : بروید بدهید آقای گیتس پرشان کند و پای شان هم امضاء بگذارد و شجره نامه اش را هم ضمیمه اش کنید و بیاورید اینجا .
آقای گیتس پرسشنامه ها را پر کردند و به همه سین جیم های خنده دار هم پاسخ دادند و آنها را با سلام و صلوات فرستادند سفارت بورکینا فاسو .
دو سه روز بعد نامه ای از سفارت بورکینا فاسو بدست آقای بیل گیتس رسید به این مضمون :
آقای محترم ! تقاضای شما برای سفر به بورکینا فاسو مورد بررسی قرار گرفت . صدور ویزا برای جنابعالی منوط به آن است که از بانک تان گواهینامه ای بیاورید که نشان دهد شما برای سفر به کشور ما دارای موجودی کافی هستید و بهنگام اقامت تان در کشور ما از خدمات درمانی دولتی و سایر خدمات عمومی رایگان استفاده نخواهید کرد .
آقای بیل گیتس بمصداق ضرب المثل معروف " از روی لاعلاجی به خر میگویند خانباجی " گواهی مخصوصی از بانک شان گرفتند که نشان میداد این جناب لنگ دراز عینکی مردنی بد لباس پریشان احوال ! صد و نوزده میلیارد دلار ثروت دارد .( متوجه عرایضم که هستید ؟ صد و نوزده میلیارد دلار !)
اینکه مقامات سفارت بورکینا فاسو با دیدن این گواهینامه چه برقی ازشان پریده است خدا میداند
May be an image of 1 person
All reactions:
Bijan Abhari, Rahmat Gholami and 77 others

متانت انسان ایرانی در تحمل رنج

بر این باورم که هیچ ملتی متانت انسان ایرانی در تحمل رنج را ندارد .
ایرانی ، مدام دشنام میشنود . از خویش واز بیگانه .
گهگاه که به خشم میآید خود نیز به خویش و مردم خویش دشنام میدهد .
اینکه : ایرانی دروغگوست
اینکه : ایرانی لافزن است
اینکه : ایرانی قابل اعتماد نیست
اینکه : ایرانی در برابر هر بادی سر خم میکند
اینکه : ایرانی تنها بخود می اندیشد
اینکه :ایرانی پست و پلید و یاوه و ابلیس است
وکار بجایی رسیده است که این ایرانی ستیزی حتی در شعر شاعران بزرگی همچون مولانا نیز راه یافته است :
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
و یا اینکه : با خلق روزگار سلامی و والسلام
تا گفته ای غلام توام میفروشنت
و حضرت مولانا پا را از این هم فراتر میگذارد و میفرماید :
آدمیخوارند اغلب مردمان
از سلام علیک شان کم جو نشان
خانه ی دیو است دل های همه
کم پذیر از « دیو مردم » دمدمه !
اینکه خلایق را دیو و دد و عوام کلانعام بدانیم و بدانند در جای جای شعر و نثر پارسی خودنمایی میکند
اما همین باصطلاح« دیو مردم » در طول قرنها و هزاره ها نشان داده اند که چه متانتی در تحمل رنج دارند .
تازیان آمدند کشتند سوختند و ماندند . چنگیزیان آمدند کشتند و سوختند و رفتند
تیموریان و ترکان غز آمدند ، کشتند و سوختند و رفتند
اما همین« دیو مردم » بارها و بارها با گران گوشان شمشیر به کف - چه بیگانه چه خویش - به مصلحتی و ضرورتی بامتانت و مدارا روبرو شدند تا آن موجهای سهمگین خون و جنون را از سر بگذرانند. و گذراندند .
شاید کسانی این متانت و مدارا را ترس و زبونی بنامند . اما چنین نیست
خویش و بیگانه بما دشنام میدهند .خود نیز دستکمی از بیگانگان نداریم ، اما و صد اما ، تصویر انسان ایرانی آن نیست و آنگونه نیست که در ذهن و ضمیر ما و دیگر مردمان است . این شرایط اجتماعی سیاسی اقتصادی است که از مردمانی نیک و نیک اندیش ، گرگانی درنده خو میسازد و با تغییر این شرایط، انسان ایرانی به جایگاه و منزلت اصلی خویش باز میگردد

از ماست که بر ماست

در کتاب تذکره الشعرا تالیف دولتشاه سمرقندی می خوانیم که :
امیر عبدالله بن طاهر که به روزگار خلفای عباسی امیر خراسان بود روزی در نیشابور نشسته بود . شخصی کتابی آورد به تحفه پیش او نهاد .
پرسید : این چه کتاب است؟
گفت : این قصه وامق و عذرا ست و خوب حکایتی است که حکما بنام انوشیروان جمع کرده اند .
امیر عبدالله فرمود که ما مردم قرآن خوانیم و بغیر از قرآن و شریعت پیغمبر ، ما را از این نوع کتاب در کار نیست( یعنی به درد ما نمی خورد ) و این کتاب تالیف مغان است و پیش ما مردود است.
و فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد در قلمروی او هر جا از تصانیف و مقال عجم کتابی باشد جمله را بسوزانند.
———————-
وامق و عذرا یکی از داستان های عاشقانه ادب پارسی است که عنصری برای نخستین بار در سده پنجم هجری آنرا در قالب مثنوی به نظم در آورد.
پس از عنصری شاعران دیگری از جمله نامی اصفهانی ، قتیلی بخارایی ، شعیب جوشفانی و صلحی خراسانی منظومه هایی به همین نام سروده اند .
این داستان عاشقانه از یونانی به سریانی ‌و پس از آن در عهد خسرو انوشیروان به پارسی میانه برگردانده شده بود .
May be an illustration of 2 people and text
All reactions:
Aziz Asgharzadeh Fozi, Fariba Khou and 70 others

خط چگونه بوجود آمد ؟

خط چگونه بوجود آمد؟
« از کتاب الفهرست- ابن ندیم »
کعب ، که من از گفته او بیزاری جویم گوید :
اول کسی که خط عربی و فارسی و سایر خطوط را وضع کرد آدم علیه السلام بود که سیصد سال قبل از مرگش آنرا در گل نوشت و به آتش پخت و وقتیکه زمین را توفان زد آن خطوط سالم ماند و هر دسته و گروهی خط خود را یافتند و به همانگونه نوشتند .
ابن عباس گوید: اول کسی که خط عربی را وضع کرد سه نفر از قبیله بولان بودند که در انبار سکونت داشتند .این سه نفر به گرد هم در آمده حروف منقطع و متصل را وضع کردند و نام شان مرامر بن مره، اسلم بن سدره، و عامر بن جدره و به قولی مروه و جدله بود .
مرامر صورت و شکل ، اسلم فصل و‌وصل ، و‌عامر نقطه را وضع کرد .
از مردم حیره پرسیدند عربی را از چه کسی آموختید ؟ گفتند از مردم انبار . و گویند : خداوند تبارک و تعالی اسماعیل را در سن بیست و چهار سالگی به عربی واضح گویا نمود .
در خزانه مامون نوشته یی به خط عبد المطلب بن هاشم بر پوست آهو بود که در آن چنین ذکر شده ؛« طلب عبدالمطلب بن هاشم از مردم مکه از فلان پسر فلان حمیر از مردم وزل صنعا هزار درهم نقره به وزن حدیده است که هر زمان از وی خواست به او کارسازی نماید ، و خداوند و فرشتگانش بر این امر گواه باشند »
May be an image of diary, book and text
All reactions:
Aziz Asgharzadeh Fozi, Bijan Abhari and 59 others

۱۸ تیر ۱۴۰۲

هدیه دوست

رفیقم - دکتر آملی- پس از سالها به سراغم آمد . برایم چند جلد از ارزشمندترین متون تاریخی ایران را هدیه آورد . الفهرست ابن ندیم . احیاالملوک از ملک شاه حسین سیستانی در تاریخ سیستان .کتاب ملل و نحل از شهرستانی در دو جلد به تصحیح ایرج افشار. تاریخ عالم آرای عباسی تالیف اسکندر بیک ترکمان .تاریخ ماد از دیاکونوف به ترجمه کریم کشاورز. و تاریخ ایران نوشته سه تن از ایران پژوهان و شرق شناسان نامدار ( آرتور کریستن سن - گیرشمن و ویلیام کالیکان)
حالا این کتاب ها را در قفسه کتابخانه ام چیده ام و عاشقانه نگاه شان میکنم و رفته ام سراغ الفهرست ابن ندیم تا نوبت به کتاب های دیگر برسد .
از هر کتابی که بخوانم یاد داشت هایی خواهم نوشت و هدیه ای خواهم آورد اصحاب و احباب اهل کتاب را .
به هیچکس هم کتاب قرض نمیدهم .
All reactions:
Sami GM, امیر شریف and 19 others

قرآن سوزی

در گوشه ای از جهان، گروهی از غوغاییان غائله قرآن سوزی راه انداخته اند !
لابد همین فردا پس فرداست که غوغاییانی دیگر از طایفه ای دیگر در گوشه دیگری از جهان ، کف بر دهان و شمشیر در مشت ، کنشت و کلیسا بسوزانند و « کافران» را به عقوبتی صعب بنوازند.
من اما بر بی خردی هر دو طایفه می خندم و میگویم :آیا حماقت انسان را پایانی نیست؟
بقول آن آواره یمگانی ناصر خسرو قبادیانی :
اندر جهان به از خرد آموزگار نیست .
سلطان محمود غزنوی هنگامیکه ری را گشود دارها بر پا کرد و همه فلاسفه و نویسندگان معتزلی را بر دار کشید . کتابخانه عظیم ری را سوزانید و گفت: « انگشت در جهان کرده و قرمطی می جویم و هر جا که یافته آید بر دار میکشم »
فرخی سیستانی در وصف آدمکشی های سلطان محمود میگوید :
آن سال خوش نخسبد و از عمر نشمرد
کز جمع کافران نکند صد هزار کم
این قرمطیان و کافران چه کسانی بودند ؟ بدون شک آنانی بودند که به آیین دیگری غیر از آیین حنفی اعتقاد داشتند.
پرسش اساسی اما این است: آیا با این کشتار ها و کتاب سوزی ها ، تفکر اعتزالی و اشعری و تصوف و بهدینی ومزدکی گرایی و دهری و هزار و یک مسلک و مرام دیگر نابود شد ؟
پاسخ منفی است. بنابراین قرآن سوزی و انجیل سوزی و تورات سوزی و کتاب سوزی درمان هیچ دردی نیست
بقول مولانا:
آب از سر تیره است ای خیره خشم
پیش تر بنگر یکی بگشای چشم
و حرف آخر اینکه : آنکه قرآن میسوزاند و آنکه مسجد و کنشت و کلیسا و کنیسه و آتشکده ای را به شعله های سوزان آتش می سپارد می تواند به انسان سوزی هم دست بیالاید . بی هیچ تردیدی
May be an image of fire
All reactions:
Aziz Asgharzadeh Fozi, Fariba Khou and 29 others