دنبال کننده ها

۱۵ تیر ۱۴۰۲

روز قلم

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
روز قلم بر اهالی قلم خجسته باد 🌺☘️🍀🌹❤️
All reactions:
Mohsen Khaimehdooz, Aziz Asgharzadeh Fozi and 106 others

زلفعلی خان

کچلا جمع بشین تا برویم پیش خدا
یا به ما زلف بده یا بزنه گردن ما
آقا ! ما دل مان برای این آقای اوباما میسوزد . بد جوری هم میسوزد . این طفلکی که چند سال پیش خوش و خندان آمده بود رییس جمهور امریکا شده بود موهایی داشت رنگ شبق . روی صورتش هم هیچ چین و چروکی نبود . اما حالا که نگاهش میکنیم می بینیم بنده خدا نه تنها یکدانه موی سیاه روی کله مبارک شان نمانده ؛ بلکه انگاری در این چندسال هفتاد سال پیرتر شده است .
از شما چه پنهان ما سال های سال آرزو داشتیم رییس جمهور مملکتی بشویم . حالا امریکا نشد به درک ! به ساحل عاج و دماغه سبز و اوگاندا و بورکینا فاسو هم رضا داده بودیم . بخودمان میگفتیم : آخی ! چه کیفی دارد آدم رییس جمهور جایی بشود و یک عالمه بادنجان دور قاپ چین بله قربان گو و پاچه ور مال و آقا بله چی و آدمهای بخو بریده هفت خط دور و برش پرسه بزنند و هی دو لا راست بشوند وهی بله قربان بله قربان بگویند و اگر لازم باشد بجای کلاه سر بیاورند .
چه کیفی دارد آدم از آن ماشین های لیموزین گنده سیاه سوار بشود و راننده و بادیگارد و نمیدانم جان نثار و فدایی داشته باشد و هیچکس هم جرات نداشته باشد به آدم بگوید بالای چشمت ابروست .
آقا! نمیدانید چه کیفی دارد آدم در قصر های آنچنانی بخوابد و غذا های آنچنانی تر بلمباند و هی امر و نهی بفرماید و هی برای نوه نتیجه ها و نبیره ها و پسر خاله ها و پسر عمه های دسته دیزی اش شغل و مقام بتراشد و آنها را سفیر و وزیر و استاندار و دالاندار بکند تا بروند ماست شان را بخورند و سرنای شان را بزنند و یک عالمه هم پول و پله برای خودشان و نوه نتیجه های شان در بانک های فرنگستان ذخیره بفرمایند .
ما همه اینها را میدانستیم اما خدا پیغمبری تا حالا نمیدانستیم مقام عظمای ریاست جمهوری اینجوری آدم را پیر میکند و موهای سرش را سفید میکند مثل برف !
آقا ! شما که غریبه نیستید . شما که از خودمان هستید . بنا بر این اجازه بفرمایید سفره دل مان را جلوی تان پهن کنیم و بگوییم اگر چه از فرق سر تا نوک پای مان هزار و یک جور عیب و علت دارد اما بقدرتی خدا تا امروز یکدانه از موهای سرمان نریخته و به کوری چشم جماعت کچلان و نیمه کچلان و طاسان و زلفعلی ها ؛ زلف هایی داریم عینهو شبق !
باری ! ما داشتیم بخودمان میگفتیم : آمدیم و جنابعالی رییس جمهور جایی و مملکتی هم شده بودید ؛ حیف نبود هم این زلف های شبق گونه را فدا میکردید و میشدید زلفعلی خان و هم روی صورت تان هزار تا چین و چروک بود ؟
نه آقا !ما از خیر ریاست و میاست و لیموزین سیاه و راننده و بادیگارد و این زهر ماری ها گذشتیم و میخواهیم تا آخر عمر مان کدخدای همین ولایت سر سبز خودمان باشیم که گاو دارد و گوسفند دارد و طاووس و بوقلمون دارد و بلدرچین دارد و کبک دارد و آهو .
حیف نیست بخاطر پست و مقام ؛ بشویم زلفعلی خان و یک عمر حسرت زلف های شبقی مان را بخوریم ؟
آها ! راستی یک چیز دیگری یادمان آمد .اگر خدا نکرده زبانم لال رویم به دیوار فردا پس فردا این آقای حنا بسته مو دوباره رییس جمهور مان بشود چه بلایی سر آن چهار تا نخ طلایی دور کله نامبارک شان خواهد آمد ؟ یعنی ایشان هم میشوند زلفعلی خان ؟
چه زلفعلی خان بی ریختی ! خداوند خودش بما رحم بفرماید !

مرغ چهار صد هزار تومانی

از ایران تلفن کرده بود حال و احوالم را بپرسد .
می پرسم : چگونه است اوضاع آن نیرنگستان آریایی اسلامی ؟
میگوید : رفته ام یکدانه مرغ خریده ام به صدو ده هزار تومان. آورده ام خانه . دیده ام نیمی از آن آشغال است. از آن آشغال ها که سگ ولگرد گرسنه ای هم نیم نگاهی به آن نمی اندازد . بنا بر این همین مرغک بوگندو به پایم چهار صد هزار تومان در آمده است
میگویم:در زمان آن طاغوت رحمتی! آخرین حقوق ماهانه ام هشت هزار تومان بود. آقای رییس هم بوده ام . حالا در این نظام مقدس با هشت هزار تومان چه میشود خرید ؟
میگوید : مشتی خاک که بر سر خودمان بریزیم! البته اگر همان خاک را به چین و روس و پروس نفروخته باشند !
فرشته ای که وکیل است بر خزانه باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیر زنی ؟
یاد آن شاعر مغموم مغبون مستاصل افتادم که میگفت :
با صحبت شیخ راه می افتادیم
شب بود به یاد ماه می افتادیم
هربار که میشمرد اوصاف بهشت
مایاد زمان شاه می افتادیم
All reactions:
Amad Mugimi, Bijan Abhari and 88 others

۱۲ تیر ۱۴۰۲

کوردوبا

در بوئنوس آیرس بودم . تابستان 1984 بود .
یک روز سوار ترن شدیم رفتیم ایالت کوردوبا . از بوئنوس آیرس تا کوردوبا هفتصد هشتصد کیلومتری میشد .
ترن مان شباهت چندانی به ترن نداشت . نه کوپه ای داشت و نه مبلی و نه جای خوابی . عینهو کلاس مدرسه« قرالر آقا تقی » مان بود با چند تا نیمکت چوبی و مردمانی که سرتاسر این راه دراز با بزها و گوسفندان و مرغ و خروس هایشان سوار میشدند و چند ایستگاه آنطرفتر پیاده میشدند .
بگمانم یکی دو روزی در راه بودیم .
در این سفر دور و دراز ؛ چشم اندازمان تنها و تنها جلگه ها و دشت ها و کشتزار های سبز و اسب ها و گاو ها و تک و توکی هم گاوچران بود . نام شان گاچو .
نه کوهی ؛ نه کویری ؛ نه نمکزاری ؛ نه خانه های تو سری خورده فلاکتباری . ؛ نه اندوهی ؛ نه غباری . همه جا سبز سبز . و تا چشم کار میکرد مزرعه و مزرعه و گاو و گوسفند . نه یکی نه دو تا ؛ هزاران هزار.
رسیدیم به مرکز ایالت کور دوبا .
سوار ماشین شدیم رفتیم به منطقه ای بنام کارلوس پاز . شهری به سبک و سیاق ینگه دنیا . با دریاچه ای و کازینو ها و هتل ها و رستوران ها و خلایقی که می نوشیدند و می رقصیدند و می باختند .
چند روزی در شهرک کارلوس پاز ماندیم . دوستانی هم پیدا کردیم . به جاهای ناشناخته و راز آمیزی هم سرک کشیدیم .
وقتی به بوئنوس آیرس بر گشتیم از خودمان می پرسیدیم : آخر چرا این مردم آنهمه زیبایی و فراخی و نعمت و سبزی و برکت و آرامش را رها کرده اند و از جمعیت بیست و شش میلیونی اش سیزده میلیونش در همین بوئنوس آیرس چپیده اند ؟ در قوطی کبریت هایی بنام آپارتمان ؟
پاسخش را بعد ها یافتیم .
پاسخش این است که شب های بوئنوس آیرس را هیچ جای دنیا ندارد . شهری است که هرگز نمی خوابد . شهر شب زنده داران است . شهری است که بقول آن بیناترین نابینا شاعر جهان - خورخه لوییس بورخس - مشکل است بتوان باور کرد که آنرا آغازی بوده است . به قدمت آب و خاک و هواست .
آه.. چقدر دلم هوای بوئنوس آیرس کرده است !
—————-
**قرالر آقا تقی نام روستایی است در ارومیه . آنهنگام که ما میخواستیم به سبک و سیاق آقای چه گوارا جهان را تغییر بدهیم چند گاهی معلم آن روستا بودیم . همگان صدایم میکردند آقای مدیر !
May be an image of jacaranda, skyscraper, road and text
All reactions:
Hanri Nahreini, Aziz Asgharzadeh Fozi and 94 others

آقای خفاش

آقای رشید وطواط اهل شعر و شاعری بود .نویسنده و زبان شناس هم بود . در زمان خوارزمشاهیان زندگی می‌کرد . چون هیکل ریزه میزه ای داشت اسمش را گذاشته بودند وطواط . یعنی خفاش!
این آقای خفاش زبان تند و تیزی داشت . گهگاه امیران و وزیران و خواجگان را با هجوی و دشنامی مشتمال میداد. البته یک عالمه مدح نامه و خایه مال نامه هم برای امیران و وزیران و خواجگان سروده است. شعرهایش چنگی به دل نمیزند اما کتاب معروفی دارد در اسلوب شعر و شاعری . نامش حدایق السحر فی دقائق الشعر .
بگمانم نسخه بدل همان طلا در مس براهنی است .
این آقای خفاش دیوانی دارد با هشتهزار و پانصد و شصت و سه بیت که در زمان آقای طاغوت رحمه الله علیه! چاپ شده است.
این آقای وطواط گاهی که از هجو امیران و وزیران و وکیلان خسته می‌شد گریبان شاعران زمانه اش را میگرفت و مشتمال شان میداد .
این دو بیت یکی از همان مشتمال های اوست:
شاعران زمانه دور از تو
همه دزد و دغا و زن مزدند!
بیت و مضمون و وزن و قافیه را
این از آن ، آن از این همی دزدند!
خداوند رحمت واسعه اش را از این آقای خفاش دریغ نفرمایند ! آمین .
May be an illustration of 1 person
All reactions:
Aziz Asgharzadeh Fozi, Hassan Zerehi and 64 others

دوغت را بخور

رفتیم یک لیوان دوغ درست کردیم چند تکه یخ هم توش انداختیم آمدیم حیاط خانه زیر درخت بلوط نشستیم و نرمک نرمک دوغ میل میفرمودیم و یک فقره « دوغ نامه » میسرودیم که :
تا کاسه دوغ خویش باشد پیشم
والله که به انگبین کس نندیشم
ناگهان چشم مان افتاد به عکس هایی از دولتسرای خانم کیم کارداشیان . یعنی همان قارداشیان خودمان .
دیدیم نوشته اند دولتسرای ایشان شصت میلیون دلار می ارزد .
خنده مان گرفت . با خودمان گفتیم : عجب ؟یعنی چه؟ مگر این خانم کارداشیان غیر ازآن « باسن مبارک بقچه ای » چه هنری دارند که دولتسرای شان شصت میلیون دلار می ارزد ؟
تا که انگور شود می دو سه سالی بکشد
تو به یک لحظه شدی ناب ترین باده عشق؟
داشتیم به خودمان میگفتیم عجب دنیای هشلهفی شده ها ! گیله مردی که ما باشیم علاوه بر اینکه از هر سر انگشت مان هزار تا هنر میبارد سیصد سال توی این ینگه دنیا جان کنده ایم و هزار تا مار خورده افعی شده ایم هنوز که هنوز است قیمت خانه مان به پای قیمت دولتسرای آقای ترامپ نمی رسد ! آنوقت خانم قارداشیان خانه شان شصت میلیون دلار می ارزد ؟
یکباره دیدیم از عالم غیب ندایی آمد که : ای آقای گیله مرد ! فضولی موقوف ! بنشین دوغت را بخور :
نوش کن دوغ و در مده آواز
دوغ خواره نگاه دارد راز !
May be an image of drink
All reactions:
Hosein Amirrahmat, Faramarz Ghazi and 151 others