یک آقایی از جمهوری چک پا شده است رفته است استرالیا.
شلوارش از بالا تا پایین جر خورده است . هیچ چمدان و قبل منقلی هم همراه ندارد . هیچ هیچ . با دست خالی آمده است سفر .
در فرودگاه سیدنی مامور اداره مهاجرت می پرسد : برای چه به استرالیا آمده ای؟
مامور فرودگاه دو باره می پرسد : برای چه به استرالیا آمده ای؟
میگوید : آمده ام به تماشا!
می پرسد : به تماشای چه؟
پاسخی ندارد.
می پرسد : چقدر در استرالیا میمانی؟
میگوید : یک ماه!
می پرسد : با همین لباس؟
میگوید : با همین لباس
دستش را میگیرند میبرند اتاق دیگری . پیش آقای رییس کل.
آقای رییس می پرسد : چقدر پول داری؟
میگوید : پانصد دلار
میپرسد : با همین پانصد دلار میخواهی یک ماه در استرالیا بمانی؟
میگوید : بلی
آقای رییس به یکی دو جا تلفن میزند و میگوید : همین جا بنشین تا برگردم.
در را می بندد و میرود
چهار پنج دقیقه بعد بر میگردد . وقتی در را باز میکند جا می خورد. اتاق بوی گند گرفته است . آقای جهانگرد خرابی کرده است . توی شلوارش ریده است.
دستش را میگیرند میبرند حمام . در همان فرودگاه . یادش میدهند چطوری دوش بگیرد و تن و جانش را بشورد.
برایش شامپو و حوله و صابون میآورند . پیراهن و زیر پیراهن و جوراب میآورند . کت و شلوار تازه میآورند . لباسش را بر تنش میکنند . برایش بلیط بازگشت به پراگ میگیرند . سوار هواپیمایش میکنند برش میگردانند به پراگ.
نه کسی خنده پنهان میکند. نه کسی پوف پوف میکند . نه کسی دشنام میدهد . نه کسی دماغش را می پوشاند ،نه کسی مسخره اش میکند و نه کسی با نفرت و بیزاری نگاهش میکند.
با خودم میگویم : اگر چنین اتفاقی در فرودگاه حضرت امام خمینی مرحول در دار الخلافه اسلامی می افتاد چه قیامتی به پا میشد . چه بلایی بر سر آن بیچاره فلکزده میآوردند . چقدر مسخره اش میکردند؟چه هیاهوی نفرت انگیزی براه می انداختند . و چه قهقهه های خنده ای که به آسمان میرفت .
چه کسی بود که گفته بود: ملا شدن چه آسان
آدم شدن چه مشکل ؟