( این یاد داشت را با بکارگیری از واژگان و اصطلاحات مردم افغانستان نوشته ام )
عزیزکم :
هیچ
نیستی. مهربانی کن یگان دفعه بیا اینجا ، یک چای یا یک «شیر یخ »خو داده می تانیم .
خدا کند همیشه آب تان سرد باشد و نان تان گرم.
عزیزکم ، مانده نباشی . از پگاه در قفای تان می تاختم.
پرس و پال تان کردم .از «پوسته رسان »جویای احوال تان شدم . خدا کند جان تان جور باشد .
اینجا به حیث «بنجاره والا » برای «پیسه ای » توربوز و گندنا و چارمغز و لبلبو و تراتیزک و غرغرک و قروت و «کچالو » و «ساجق » میفروشم
حالی در «سرک های » کابل سرگرم «چکر زدن » استم و از این «چقوری » به آن چقوری در می غلتم.
پیش از این «چوکی دار »مکتب بودم اما در ماه جوزا« خبر رسانک های » طالبانی معاش ام را بریده اند و حالا در این ماه خنک ، «لیلیه ای » برای خوابیدن ندارم. چی کده میتانم ؟سماور داری و «چلم » داری هم از من بر نمیآید .
اینجا در این سرزمین نفرین شده هیچ «زنده جانی » نانی ندارد که بر «دسترخان » خود بگذارد .
حالی «قوماندانان »طالبانی شکم دار «کله کشک » و دربانان «حاجت خانه »ها با دستارهای سیاه و جامه های سیاه ، اردو دار و والی و «ولسوال » و آمر صاحب و «چوکی دار » دارالانشا و مالیه و مکتب و « پوهنتون »و قوماندانی امنیه و « شاروالی »شده اند و هر «کیسه بری » و هر «پایوری » حالیه قوماندان شهری است و مردمان بیچاره را به میل خود «لت و کوب » میکند —-
——/////————-
واژگان و ترکیب ها :
شیر یخ- بستنی
پوسته رسان - پستچی
بنجاره والا- فروشنده دوره گرد
پیسه- پول
تربوز -هندوانه
چارمغز - گردو
لبلبو- چغندر
کچالو- سیب زمینی
ساجق- آدامس
سرک- خیابان
چکر زدن - ولگردی
چقوری - چاله
چوکی - صندلی
خبر رسانک ها - جاسوس ها
لیلیه- خوابگاه
چلم - قلیان
زنده جان - آدم زنده
دسترخان - سفره
قوماندان - فرمانده
ولسوال - بخشدار
چوکی دار - صاحب مقام
پوهنتون- دانشگاه
شاروالی- شهردار
کیسه بر - جیب بر
پایور- کارمند دون پایه
لت و کوب - کتک
حاجت خانه- مستراح