در سر گذشت مجتهد اصفهان ، سيد باقر شفتى ، مى خوانيم كه : در سال 1844 ميلادى ، هنگام سلطنت محمد شاه قاجار ، ثروتى بيش از دو ميليون و پانصد هزار فرانك فرانسه داشت ! 
در سر گذشت او و كارنامه اش ، عباس اقبال آشتيانى مينويسد : 
" به گفته ى شاگردان آن مجتهد ، - از جمله تنكابنى در كتاب قصص العلما ، - هرگز و از زمان ائمه ى اطهار تا آن عهد ، هيچيك از علماى اماميه ، به آن اندازه ثروت و مكنت نداشتند .."
برخى گفتند از دزدى اوقاف بود . برخى بر آن شدند كه از خزانه ى غيب فراهم آمده ! برخى شنيده بودند كه گنجى در خانه يافته بود . يا بازرگانى دارايي اش را بدو سپرد و شفتى بالا كشيد ، گروهى هم " كيمياگرى " و عمل " قرطاس " را سرچشمه ى آن ثروت مى انگاشتند . هر چه بود ، از ديدگاه مردم ، آن بساط شگفت آور مينمود ! 
سيد باقر شفتى ، با آن دارايي باد آورده ، دست به كار تجارت شد . بخشى را در " بيع شرط " و گرفتن املاك مردم نهاد . از تجارت سود گران برد ، نتيجه اينكه : دو هزار باب دكان و چهارصد كاروانسرا داشت . تنها از يك روستاى " كروند " نهصد خروار برنج مقررى ميگرفت ! دامنه ى املاكش تا بروجرد و يزد كشيد و بقول عباس اقبال " مجملا هفده هزار تومان ماليات ديوانى آ ن جناب بود ! " 
به عبارت ديگر و بگفته ى هما ناطق ، اين مجتهد، نمونه ى كامل و تمام عيار " حامى مستضعفان ! " بشمار ميرفت . !!!
در باره ى سلوك و رفتارش با خلق خدا اينكه : " متهمين را ابتدا به اصرار و ملايمت ، و به تشويق اينكه خودم در روز قيامت ، پيش جدم ، شفيع گناهان شما خواهم شد ، به اقرار و اعتراف واداشته ، سپس غالبا در حاليكه گريه ميكرده است ، ايشان را گردن ميزده ! و خود بر كشته ى آنان نماز ميگزارده ، و گاهى هم در حين نماز غش ميكرده است !! 
مجتهد اصفهان ، در جدايي از دستگاه حكومت ، لشكرى از لوطيان و آدمكشان فراهم كرد كه به گفته ى يحيى دولت آبادى ، در كتاب حيات يحيى ، " بيشتر باعث خرابى ولايت همين الواط بودند : خونخوار ، شارب الخمر ، قمار باز ، زانى ، دزد ، و بى شمار 
اين پاسداران اسلام ، زير پرچم شفتى ، علم استقلال بر افراشتند و رهبر شان با نام " رمضان شاه " خطبه خواند وسكه زد ، آنگاه دستور غارت شهر را داد . 
لوطيان ، اموال دزدى را به مسجد جامع بردند و صداى اعتراض از ملايان بر نيامد . بدينسان بود كه لوطيان اصفهان ، در برابر مزدى كه مى گرفتند ، به جان و مال و ناموس مردم دست درازى ميكردند . هر يك چندى به بازار و روستا ها يورش ميبردند ، و دمار از روزگار مردمان در مى آوردند . اما ، زير سايه ى مجتهدى بودند كه بنا به نوشته ى مورخان عصر و جهانگردان خارجى ، هيچ قدرتى را به رسميت نمى شناخت ! 
سر انجام ، محمد شاه قاجار ، به دستيارى صدر اعظم خود ، حاج ميرزا آقاسي ، به اصفهان لشكر كشيد و به ضرب توپخانه ، دروازه هاى شهر را گشود و قدرت مجتهد اصفهان را در هم شكست . آنگاه نوبت به موقوفات و زمين هاى غصبى رسيد و همه ى املاكى را كه مجتهد و لوطيان به زور از مردم گرفته بودند باز ستاند و جزو املاك خالصه كرد .
امروز ، اگرچه حدود يك قرن و نيم از مرگ مجتهد اصفهان سيد باقر شفتى گذشته است ، اما نگاهى به مطبوعات چاپ تهران و افشاگرى هايي كه باند هاى رقيب ملايان از يكديگر بعمل ميآورند، نشان ميدهد كه در گوشه و كنار ميهن بلا زده ى ما ، صدها مجتهد و آيت الله و حجت الاسلام و ثقه الاسلام ديگر ، همان بساطى را راه انداخته اند كه يكصد و پنجاه سال پيش ، سيد باقر شفتى در اصفهان براه انداخته بود . 
ريخت و پاش هايي كه آقا زاده ها و آيت الله زاده ها اكنون در ايران ميكنند ، و مجالس سور و شور و عيش شان كه بنا بنوشته ى روزنامه ها ميليون ها تومان فقط صرف اطعمه و اشربه اش ميشود ، انسان را بى اختيار بياد عروسى پر هزينه ى مامون عباسى با دختر وزير خود حسن بن سهل مى اندازد كه : " چون مامون به ميان سراى رسيد ، طبقى پر كرده بود از موم به هيئت مرواريد گرد ، هر يك چون فندقى ، در هر يكى پاره اى كاغذ ، نام دهى براو نبشته ، در پاى مامون ريخت ، و هركه از حاضران مجلس ، از آن موم بيافت ، قباله ى ده را براى او فرستادند .."
و درد انگيز اينجاست كه حضرات آيت الله ها ، در نمازهاى جمعه ،آنچنان به استعمار و استكبار لگد ميزنند و آنچنان براى مستضعفان اشك ميريزند و پستان به تنور داغ مى چسبانند كه گويي معصومان ديگرى را در برابر خود مى بينيم !!
و چه خوش سروده است قائممقام فراهانى: 
گر در دو جهان كام دل و راحت جان است 
من وصل تو جويم كه به از هر دو جهان است 
در كيش من ، ايمانى اگر هست به عالم 
در كفر سر زلف چو زنجير بتان است 
گر واعظ مسجد بجز اين گويد ، مشنو 
اين احمق بيچاره چه داند ؟ حيوان است 
گر مذهب اسلام همين است كه او راست 
حق بر طرف مغبچه ى دير مغان است 
او ، خون دل خم خورد ، اين خون دل خلق 
باور نتوان كرد كه اين بهتر از آن است 
 


