دنبال کننده ها

۶ شهریور ۱۳۹۹

مسافرنامه - ۱۸-

مسافرنامه18»
دوشنبه بیست و چهارم آگست 2020
آمده ایم اینجا . شهرکی ساحلی . نامش Gold Beach
هتل مان دو قدمی دریاست . آمده ام روی تراس هتل نشسته ام و با اقیانوس خلوت کرده ام .
چه قصه های شگفتی در دل دارد این اقیانوس خروشان. چه راز ها که در ژرفای اقیانوس پنهان است .
هزاران نه ، میلیونها سال است که می توفد و می خروشد .
من از این بالا به اقیانوس نگاه میکنم و بخود میگویم : ذره ای است انسان در برابر عظمت اقیانوس . ذره ای حتی نه . هیچ است . هیچ
بیاد شعر عطار می افتم :
زمین در زیر این نه طاق خضرا
چو خشخاشی بود بر روی دریا
نگر تا خود از این خشخاش چندی
سزد گر بر بروت خود بخندی
صبح از لینکلن راه افتادیم بطرف جنوب . بقول هموطنان ارمنی مان« گاماس گاماس » یا به قول ترک ها « یوموشاخ یوموشاخ » آمدیم رسیدیم به شهرکی بنام Winchester Bay
رفتیم کنار ساحل . اینجا و آنجا آدمیانی از هر قوم و قماش آمده بودند. و اتوبوس ها و خانه های سیار شان کنار ساحل . و قایق های شان در آب.
درنگی کردیم در برابر فانوس دریایی و عکسی به یادگار گرفتیم در کنارپیکره مرد ماهیگیر.
پیکره ای که به یاد زنان و مردانی ساخته شده است که در طلب « نان» به دریا رفته و هرگز بر نگشته اند.
ناهار را در کازینوی شهر Coos Bay خوردیم و راندیم به سمت جنوب.
حوالی چهار بعد از ظهر به Gold Beach رسیدیم و هتلی کنار ساحل گرفتیم و بیاسودیم .
این شهرک ساحلی که در چهل مایلی مرز اورگان و کالیفرنیا قرار دارد بدان سبب به ساحل طلا معروف است که بسال 1854 در سواحل آن معادن طلا کشف شده است
در حال حاضر بیش از دو هزار و دویست نفر در آن زندگی میکنند و بزرگراه شماره 101 از وسط آن میگذرد
یکی از جاذبه های جهانگردی این شهر این است که می‌توان با پرداخت پنجاه دلار در قایق های مخصوصی که سی نفر سر نشین دارد نشست و دست به یک ماجراجویی دریایی زد .
آنها مسافران را بمدت یکساعت در رودخانه و دریا میچرخانند و میچرخانند و با سرعتی باور نکردنی به پیکار امواج میروند .
میخواستیم ما هم دست به این ماجراجویی بزنیم اما در خود جرات چنین کاری را نیافتیم
Nasrin Sheykhani, Alma Herout and 76 others
10 Comments
2 Shares
Like
Comment
Share

مسافرنامه - ۱۷-

مسافرنامه«17»
یکشنبه 23 آگست2020
بزرگراه شماره 101 را گرفتیم و راندیم بسوی جنوب .
این بزرگراه با پستی ها و بلندی ها و گردنه هایش از کرانه اقیانوس میگذرد . اینسویش جنگل است و آنسویش آب.
اینجا و آنجا توقفی کردیم و دقایقی چند به تماشای جنگل و دریا نشستیم و نفسی تازه کردیم و راه افتادیم.
در مسیر راه گهگاه گله آهوان را میدیدیم که در حاشیه بزرگراه اینسو و آنسو میدویدند.
من از رانندگی شبانه در بزرگراه شماره 101 پرهیز میکنم چرا که از این آهوان حادثه ساز می ترسم . روزها نیز چهار چشمی اینور و آنور جاده را میپایم نکند آهوی جوانی ناگهان از حاشیه جنگلی بیرون بجهد و ما را به عرش اعلی خدمت آقای باریتعالی بفرستد
امروز عصر بهنگام رانندگی ناگهان خرس غول پیکری از اینسوی جاده به آنسو دوید و با یک فاصله ده بیست متری از برابر مان گذشت .
حوالی عصر رسیدیم به فلورنس. هتلی گرفتیم و رفتیم به تماشای شهر . دیداری کردیم از شهر قدیمی فلورانس . شهری با رستوران ها و بازار ها و عتیقه فروشی هایش . غنوده بر ساحل خلیج . آنگاه سری به کازینوی شهر زدیم که پروتکل های ایمنی را با دقت اجرا می‌کردند . عکسی از ما گرفتند و درجه تب مان را ملاحظه فرمودند و رخصت ورود دادند .
رفتیم ناهاری خوردیم و عیال چند ده دلاری باخت و به هتل مان برگشتیم و خواب .
باید این را هم بگویم که بخشی از شهر زیبای من - Fairfield - با جنگل ها و تاکستان ها و باغات و مزرعه ها و شرابخانه هایش در آتش بیداد طبیعت سوخته است و اینک آسمانش آنچنان دود آلود و خاکستری است که نفس کشیدن را دشوار میکند.
ما را توان زیستن در چنان فضای دود آلودی نیست ، لاجرم بازگشت مان را به پایان ماه آگست موکول کرده ایم بلکه بارانی یا بادی بر آید و غبار ها را بشوید و دود ها را از آسمان شهرمان مان براند .در این فاصله هر روز در شهرک های ساحلی توقفی و درنگی خواهیم داشت و آنگاه آهسته آهسته بسوی شهر و دیارمان پیش خواهیم راند .
عکس هایی که می بینید چشم انداز امروز ماست از تراس هتل مان در شهر فلورنس- ایالت اورگان
و عکسی هم از نوا جونی و عروسکش و آرشی جونی که در غیاب بابا بزرگ و مامان بزرگ بهLake Tahoe رفته بودند تا از دود و آتش و غبار بگریزند
Nasrin Sheykhani, Azar Fakhr and 81 others
4 Comments
1 Share
Like
Comment
Share