آن قدیم ندیم ها - که هنوز از روزنامه و تلویزیون و رادیو و اینهمه ابزار آلات خبر رسانی نشان و نشانه ای نبود و خلایق شب ها با داستان های حسین کرد شبستری و هزار و یک شب و شهرزاد قصه گو سر راحت به بالین میگذاشتند ؛ اگر لازم بود خبری یا مطلبی به گوش مردم برسد ؛ جارچی آنرا درکوچه و بازار با صدای بلند جار میکشید و به آگاهی مردم میرسانید .
جارچیان تشکیلات خاصی داشتند و افرادی که به این سمت انتخاب میشدندمیبایست علاوه بر تهور و شجاعت و چالاکی ؛ دارای صدای بلند و رسایی هم باشند .
جارچی ها معمولا برای ابلاغ امر یا اعلام مطلبی آموزش میدیدند و به فوت و فن کار آشنا میشدند زیرا ممکن بود یک اشتباه کوچک جارچی شهری را بشوراند یا اینکه لشکری را که در حال پیروزی بود به شکست بکشاند و متلاشی کند . بهمین خاطر جارچی ها از اهمیت خاصی بر خور دار بودند و تشکیلات آنها همواره زیر نظر یکی از مردان کار آزموده و مورد اعتماد اداره میشد که او را جارچی باشی میگفتند .
اوامر و اطلاعیه های دولتی و فرمانهای نظامی بوسیله جارچی باشی به جارچیان ابلاغ میشد و در بعضی از موارد فوری و ضروری ؛ ممکن بود در یک زمان سه نفر یا چهار نفر _ و گاهی حتی بیشتر - در شهر یا در اردوگاه جنگ مامور ابلاغ امری یا فرمانی میشدند .
در دوره قاجاریه که هنوز از رادیو و تلویزیون و بلند گو خبری نبود جارچی هنگامیکه میخواست یک امریه حکومتی را به گوش مردم برساند علاوه بر اینکه آنرا در کوچه و بازار به مردم اعلام میکرد معمولا بر فراز قلعه ای یا تپه ای یا ساختمان بلندی میرفت و هشت بار در چهار جهت رو به ساکنان قسمتی از شهر آن مطلب را با صدای بلند به اطلاع اهالی میرسانید . مثلا میگفت : آی مردم ! قرار است روی رودخانه فلان پلی ساخته شود .فردا دو ساعت به ظهر از هر محله یکنفر ریش سفید در مسجد جامع حاضر شود .
یا اینکه : آی مردم ! سیل دیروز بند های آب باغات را خراب کرده . فردا صبح زود هر باغدار یکنفر کمک برای بستن بند ها به میدان بفرستد .
یا اینکه : آی مردم ! امسال ایام عید نوروز مصادف با محرم است . از ساز و دایره زدن در خانه ها خود داری کنید .
در متون تاریخی دوره صفویه و افشاریه و قاجاریه به موارد متعددی بر میخوریم که جار و جارچی در یک موقع خاص و لحظات حساس ؛ دگرگونی هایی در وضع بوجود آورده اند که هر یک از آنها در تغییر اوضاع اثر آنی و عجیبی داشته است .
بعنوان مثال نادر شاه پس از فتح دهلی در سال 1151 هجری قمری و ورود به پایتخت هندوستان که آن زمانها " شاه جهان آباد " نام داشت ؛ در مهمانی با شکوهی که محمد شاه پادشاه هندوستان برایش ترتیب داده بود شرکت کرد .
در این موقع ناراضیان شهر شورشی علیه نادر بر پا کردند و شایع کردند که نادر شاه کشته شده است .این خبر دهان به دهان در تمام شهر گشت و باعث شد که فتنه دامنه گسترده تری بگیرد و جمعی از سربازان ایرانی کشته شوند .
وقتی خبر به گوش نادر رسید فرمان داد تا علت وقوع ماجرا را تحقیق کنند اما مامورانی که برای تحقیق رفته بودند به قتل رسیدند .
نادر خشمناک شد و با عده ای از سپاهیان به مسجد جامع رفت . در آنجا بسوی نادر تیر اندازی و سنگ پرانی صورت گرفت .نادر فرمان داد جار بزنند که هر جا یک سرباز ایرانی را کشته اند هیچکس را زنده نگذارند و همه را قتل عام کنند .
جارچیان فرمان را ابلاغ کردند . سپاهیان ایرانی به محض شنیدن این فرمان دست به کشتار زدند اما محمد شاه پادشاه هند وساطت کرد و نادر شاه بنا بنوشته کتاب " حدیث نادر شاهی " حکم فرستاد به جارچی باشی که جار ها بکشند به مردمان و لشکریان که شاهنشاه تقصیرات اهل هند را معاف کرد و قتل عام را موقوف نمود . باید کسی به کسی زیادتی ننماید .
بموجب استماع این آواز سپاهیان دست بر داشته شمشیر ها را غلاف کردند و مردمان هند را امان دادند ...
جارچیان تشکیلات خاصی داشتند و افرادی که به این سمت انتخاب میشدندمیبایست علاوه بر تهور و شجاعت و چالاکی ؛ دارای صدای بلند و رسایی هم باشند .
جارچی ها معمولا برای ابلاغ امر یا اعلام مطلبی آموزش میدیدند و به فوت و فن کار آشنا میشدند زیرا ممکن بود یک اشتباه کوچک جارچی شهری را بشوراند یا اینکه لشکری را که در حال پیروزی بود به شکست بکشاند و متلاشی کند . بهمین خاطر جارچی ها از اهمیت خاصی بر خور دار بودند و تشکیلات آنها همواره زیر نظر یکی از مردان کار آزموده و مورد اعتماد اداره میشد که او را جارچی باشی میگفتند .
اوامر و اطلاعیه های دولتی و فرمانهای نظامی بوسیله جارچی باشی به جارچیان ابلاغ میشد و در بعضی از موارد فوری و ضروری ؛ ممکن بود در یک زمان سه نفر یا چهار نفر _ و گاهی حتی بیشتر - در شهر یا در اردوگاه جنگ مامور ابلاغ امری یا فرمانی میشدند .
در دوره قاجاریه که هنوز از رادیو و تلویزیون و بلند گو خبری نبود جارچی هنگامیکه میخواست یک امریه حکومتی را به گوش مردم برساند علاوه بر اینکه آنرا در کوچه و بازار به مردم اعلام میکرد معمولا بر فراز قلعه ای یا تپه ای یا ساختمان بلندی میرفت و هشت بار در چهار جهت رو به ساکنان قسمتی از شهر آن مطلب را با صدای بلند به اطلاع اهالی میرسانید . مثلا میگفت : آی مردم ! قرار است روی رودخانه فلان پلی ساخته شود .فردا دو ساعت به ظهر از هر محله یکنفر ریش سفید در مسجد جامع حاضر شود .
یا اینکه : آی مردم ! سیل دیروز بند های آب باغات را خراب کرده . فردا صبح زود هر باغدار یکنفر کمک برای بستن بند ها به میدان بفرستد .
یا اینکه : آی مردم ! امسال ایام عید نوروز مصادف با محرم است . از ساز و دایره زدن در خانه ها خود داری کنید .
در متون تاریخی دوره صفویه و افشاریه و قاجاریه به موارد متعددی بر میخوریم که جار و جارچی در یک موقع خاص و لحظات حساس ؛ دگرگونی هایی در وضع بوجود آورده اند که هر یک از آنها در تغییر اوضاع اثر آنی و عجیبی داشته است .
بعنوان مثال نادر شاه پس از فتح دهلی در سال 1151 هجری قمری و ورود به پایتخت هندوستان که آن زمانها " شاه جهان آباد " نام داشت ؛ در مهمانی با شکوهی که محمد شاه پادشاه هندوستان برایش ترتیب داده بود شرکت کرد .
در این موقع ناراضیان شهر شورشی علیه نادر بر پا کردند و شایع کردند که نادر شاه کشته شده است .این خبر دهان به دهان در تمام شهر گشت و باعث شد که فتنه دامنه گسترده تری بگیرد و جمعی از سربازان ایرانی کشته شوند .
وقتی خبر به گوش نادر رسید فرمان داد تا علت وقوع ماجرا را تحقیق کنند اما مامورانی که برای تحقیق رفته بودند به قتل رسیدند .
نادر خشمناک شد و با عده ای از سپاهیان به مسجد جامع رفت . در آنجا بسوی نادر تیر اندازی و سنگ پرانی صورت گرفت .نادر فرمان داد جار بزنند که هر جا یک سرباز ایرانی را کشته اند هیچکس را زنده نگذارند و همه را قتل عام کنند .
جارچیان فرمان را ابلاغ کردند . سپاهیان ایرانی به محض شنیدن این فرمان دست به کشتار زدند اما محمد شاه پادشاه هند وساطت کرد و نادر شاه بنا بنوشته کتاب " حدیث نادر شاهی " حکم فرستاد به جارچی باشی که جار ها بکشند به مردمان و لشکریان که شاهنشاه تقصیرات اهل هند را معاف کرد و قتل عام را موقوف نمود . باید کسی به کسی زیادتی ننماید .
بموجب استماع این آواز سپاهیان دست بر داشته شمشیر ها را غلاف کردند و مردمان هند را امان دادند ...