نجیب ترین چهره ادبیات پارسی
فردوسی ، اخلاقی ترین ونجیب ترین چهره ادبیات فارسی وفرهنگ ایرانی است
'' آزرم '' صفتی است که بارها و بارها در شاهنامه و در بافت های گوناگون به آن بر میخوریم وشک نداریم که فردوسی خودسرمشق '' آزرم '' و '' سخن به آزرم گفتن '' بوده است۰
در این میان '' نرم گویی ''نیز برای وی بسیار مهم است و با آزرم ملازمه دارد
درشتی ز کس نشنود نرم گوی
سخن تا توانی به آزرم گوی
از سوی دیگر فراموش نکنیم که فردوسی مردی است اخلاقی ولی نه ریاضت کش. همچنانکه آز وبیشخواهی وفزون طلبی را محکوم میکند ، فقر و تنگدستی را نیز بندی بر دست و پای انسان میداند: جوانمرد را تنگدستی مباد
از دیدگاه فردوسی انسان باید از مواهب و زیبایی های ساده طبیعت و زندگی بهره برد
بارها و بار ها بازتاب این اندیشه را بویژه در آغاز داستان هایی چون '' رستم و اسفندیار '' یا '' بیژن و منیژه '' - که از ماهروی شمع بدست خود سخن میگوید - می یابیم و البته آغاز داستان رستم و اسفندیار گواه روشن و زیبایی است از این مدعا :
کنون خورد باید می خوشگوار
که می بوی مشک آید از مرغزار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نقل و نان و نبید
سر گوسفندی تواند برید
مرا نیست این ، خرم آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست
فردوسی تماشاگر روشن روان طبیعت است و آن را برای انسان آموزگاری بزرگ میداند
چون این '' گنبد تیز رو '' ، این '' شگفتی نماینده نو به نو '' که '' نه گشت زمانه بفرسایدش '' و نه '' رنج و تیمار بگزایدش '' سر مشقی است برای آنکس که تندرستی تن و روان رایکی از هدف های بنیادین تکاپوی انسانها بشمار آورد
پیام اخلاقی و معنوی فردوسی از ورای قرون هنوز ما را مخاطب قرار میدهد واز ما رفتاری را جویا میشود که همیشه و در پستی و بلندی های زندگی و تنگناهای آن و بند های که حادثات فردی و اجتماعی بر پای ما می نهند آسان نیست
بگذار که گهگاه تازیانه شرف بهرامی، ما فرتوتان ، ما درماندگان ، ما از کار افتادگان ، ما اسبان لنگ چاله و چاه دیده را ''نوازشی '' دهد و خنگ فرزندان جوان ایران و انسان را به سوی قلمروی آینده و امید بتاراند۰۰۰۰
'' آزرم '' صفتی است که بارها و بارها در شاهنامه و در بافت های گوناگون به آن بر میخوریم وشک نداریم که فردوسی خودسرمشق '' آزرم '' و '' سخن به آزرم گفتن '' بوده است۰
در این میان '' نرم گویی ''نیز برای وی بسیار مهم است و با آزرم ملازمه دارد
درشتی ز کس نشنود نرم گوی
سخن تا توانی به آزرم گوی
از سوی دیگر فراموش نکنیم که فردوسی مردی است اخلاقی ولی نه ریاضت کش. همچنانکه آز وبیشخواهی وفزون طلبی را محکوم میکند ، فقر و تنگدستی را نیز بندی بر دست و پای انسان میداند: جوانمرد را تنگدستی مباد
از دیدگاه فردوسی انسان باید از مواهب و زیبایی های ساده طبیعت و زندگی بهره برد
بارها و بار ها بازتاب این اندیشه را بویژه در آغاز داستان هایی چون '' رستم و اسفندیار '' یا '' بیژن و منیژه '' - که از ماهروی شمع بدست خود سخن میگوید - می یابیم و البته آغاز داستان رستم و اسفندیار گواه روشن و زیبایی است از این مدعا :
کنون خورد باید می خوشگوار
که می بوی مشک آید از مرغزار
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نقل و نان و نبید
سر گوسفندی تواند برید
مرا نیست این ، خرم آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست
فردوسی تماشاگر روشن روان طبیعت است و آن را برای انسان آموزگاری بزرگ میداند
چون این '' گنبد تیز رو '' ، این '' شگفتی نماینده نو به نو '' که '' نه گشت زمانه بفرسایدش '' و نه '' رنج و تیمار بگزایدش '' سر مشقی است برای آنکس که تندرستی تن و روان رایکی از هدف های بنیادین تکاپوی انسانها بشمار آورد
پیام اخلاقی و معنوی فردوسی از ورای قرون هنوز ما را مخاطب قرار میدهد واز ما رفتاری را جویا میشود که همیشه و در پستی و بلندی های زندگی و تنگناهای آن و بند های که حادثات فردی و اجتماعی بر پای ما می نهند آسان نیست
بگذار که گهگاه تازیانه شرف بهرامی، ما فرتوتان ، ما درماندگان ، ما از کار افتادگان ، ما اسبان لنگ چاله و چاه دیده را ''نوازشی '' دهد و خنگ فرزندان جوان ایران و انسان را به سوی قلمروی آینده و امید بتاراند۰۰۰۰
از: تن پهلوان و روان خردمند
شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب