در سال هفتم پادشاهی شاه عباس صفوی ؛ ستاره دنباله داری در آسمان ایران پدید آمد و منجمان پیشگویی کردند که ظهور این ستاره نشانه تغییر یا مرگ پادشاهی از سلاطین زمان است
جلال الدین محمد یزدی - منجم باشی شاه عباس - چنین چاره اندیشید که شاه چند روزی از سلطنت کناره گیرد و کسی را که به مرگ محکوم باشد بجای خود بنشاند . پس مردی بنام یوسف ترکش دوز را - که پیرو یکی از طوایف ضاله اسلام موسوم به " نقطویه " بود و به تناسخ و دیگر مبانی کفر آمیز اعتقاد داشت ؛ لباس شاهی پوشانده ؛ تاج بر سر نهادند و به تخت شاهی نشاندند و شاه عباس در برابر او به خدمت ایستاد و او بمدت سه روز ( از پنجشنبه هفتم تا بامداد روز یکشنبه دهم ذیقعده سال 1001 هجری قمری ) بدین صورت پادشاهی کرد و روز دهم ذیقعده او را به دار آویختند و تیر باران کردند و شاه بر سریر سلطنت باز گشت ....
نقل از : تاریخ عالم آرای عباسی - اسکندر بیگ منشی
** - میرزا فتحعلی آخوند زاده ؛ نویسنده و اندیشمند شهید ایرانی ؛ در سال 1857 میلادی این رویداد را تحت نام " ستارگان فریب خورده یا حکایت یوسف شاه سراج " به رشته تحریر کشیده و هدف او نشان دادن ظلم و استبداد شاهان و نادانی و چاپلوسی وزیران و رجال و روحانیون است که باعث عقب ماندگی و ویرانی میهن ما شده اند .
جلال الدین محمد یزدی - منجم باشی شاه عباس - چنین چاره اندیشید که شاه چند روزی از سلطنت کناره گیرد و کسی را که به مرگ محکوم باشد بجای خود بنشاند . پس مردی بنام یوسف ترکش دوز را - که پیرو یکی از طوایف ضاله اسلام موسوم به " نقطویه " بود و به تناسخ و دیگر مبانی کفر آمیز اعتقاد داشت ؛ لباس شاهی پوشانده ؛ تاج بر سر نهادند و به تخت شاهی نشاندند و شاه عباس در برابر او به خدمت ایستاد و او بمدت سه روز ( از پنجشنبه هفتم تا بامداد روز یکشنبه دهم ذیقعده سال 1001 هجری قمری ) بدین صورت پادشاهی کرد و روز دهم ذیقعده او را به دار آویختند و تیر باران کردند و شاه بر سریر سلطنت باز گشت ....
نقل از : تاریخ عالم آرای عباسی - اسکندر بیگ منشی
** - میرزا فتحعلی آخوند زاده ؛ نویسنده و اندیشمند شهید ایرانی ؛ در سال 1857 میلادی این رویداد را تحت نام " ستارگان فریب خورده یا حکایت یوسف شاه سراج " به رشته تحریر کشیده و هدف او نشان دادن ظلم و استبداد شاهان و نادانی و چاپلوسی وزیران و رجال و روحانیون است که باعث عقب ماندگی و ویرانی میهن ما شده اند .
یکی از ويژگيهاي نهضتهاي سياسي اجتماعي ايران در دورههاي تيموريان و صفويه رنگ ولعاب مذهبيآنهاست كه اكثرا در پرده استتار مذهبي يا اصطلاحا " غلات "صورت گرفته است. خصلت مشترك غلات ؛ ايماني بود كه آنان به حلول خدادر انسان و تجسم آن به شكل بشر داشتند. غلات علاوه بر اعتقادات مذهبي خاص خويش به عقايد وحدت وجودي و برابري اجتماعي گرايش داشتند. يكي از اين نهضتها كه در عهد صفويه و براساس اين اعتقادات بروز کرد نهضت نقطويان يا پسيخانيان بود. مؤسس اين نهضت محمود پسيخاني بود كه در سال 800 هجری قمری اين طريقت درويشي را با الهام از نهضت حروفيه بوجود آورد و بعدها پيروان زيادي را به فرقه خود جذب کرد . نقطويان به رستاخيز، بهشت و دوزخ اعتقاد نداشتند و انسان كامل (مركب مبين) و آتش، باد،خاك، و آب را كه از عناصر قابل احترام بودند بنوعي ميپرستيدند; نقطويان همچنينن به تناسخ و رجعت اعتقاد داشتند و تجرد را ميستودند
عقايد جديد محمود پسيخاني بزودي پيروان زيادي را به خود جلب کرد و وي توانست ظرف مدت كوتاهي مراكزي در كاشان، شيراز، قزوين و اصفهان تشكيل دهد. نقطويان در اوايل سلطنت صفويه گروه قابل توجهي از هنرمندان را به سلك خود در آوردند و اين هنرمندان نيز در دربار شاه طهماسب صفوي به مشاغل مهمي دست يافتند. با اين حال شورش برخي از اين دراويش در شهرهاي مختلف موجب قتل و دستگيري عدهاي از آنان شد. در اواخر سلطنت شاه طهماسب درويشي بنام درويش خسرو قزويني رهبري نقطويان قزوين را بر عهده گرفت و تبليغات اين فرقه را شدت بخشيد. اين فرد بسيار فعال و سخت كوش بود و مراكز نقطويان در قزوين و كاشان را به اوج فعاليتهاي تبليغي رسانيد. درويش خسرو در عهد اسماعيل دوم و سلطان محمد خدابنده فعاليتهاي مذهبي خود را ادامه داد. شاه عباس اول درسال 1002 شخصا با اين درويش آشنا شد و از طريق او با ساير بزرگان طريقت نقطويه نظير درويش كوچك و درويش يوسف تركش دوز نيز ملاقات کرد و پس از اطلاع از عقايد و افكار آنان، عدهاي زيادي از نقطويان را بقتل رساند. در دوره سلطنت شاه عباس اول گروه قابل توجهي از رهبران اين فرقه همچون مير سيد احمد كاشي، مولانا سليمان ساوجي، بوداق بيك دين اوغلي، درويش تراب و درويش كمال اقليدي بطرز بيرحمانهاي به قتل رسيدند و بسياري از مراكز تجمع اين طريقت شناسايي و منهدم گرديد.
شدت عمل شاه عباس در قتل و كشتار نقطويان باعث مهاجرت گروه زيادي از پيروان اين طريقت به دربار جلال الدين محمد اكبر شاه پادشاه سلسله مغولان كبير هند شد و آنان در اين كشور پر و بال گرفتند و بنا به قولي حتي خود اكبر شاه و وزيرش ابوالفضل نيز به اين طريقت تمايل پيدا كردند. با اين حال اين فرقه بتدريج دچار عدم تحرك و خمودي شد و پس از چند سال از بين رفت و بويژه در ايران كليه پيروان آن يا به گوشه عزلت خزيده و يا طريقه ديگري را برگزيدند: