دنبال کننده ها

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

یاد مادر در روز مادر


تابستان بود . پای درخت لیلکی نشسته بودم درس می خواندم . میخواستم بروم دانشگاه .
مادر میگفت : چه درسی میخواهی‌بخوانی پسر جان ؟
میگفتم : حقوق
میگفت : اگر حقوق بخوانی چیکاره میشوی؟
میگفتم : قاضی!
دست هایش را بهم میکوبید و میگفت: خدا آن روز را نیاورد پسر جان !
میگفتم : چرا مادر؟
میگفت : با این اخلاق سگی که تو‌داری اگر قاضی بشوی نیمی از ملت ایران را میفرستی بالای دار !
این بود که ما بجای حقوق رفتیم ادبیات خواندیم که نه برای مان نان شد نه برای فاطی تنبان !
در باره اخلاق سگی ام بگویم که :
یکبار مریض شدم رفتم بیمارستان قلب . رفیقم زنگ زد حسن کجایی؟
گفتم : بیمارستان‌ قلب
گفت : اونجا چیکار میکنی؟ تو مگر قلب هم‌داری؟
بله قربان ! ما چنین رفیقانی داریم که خدا نصیب گرگ بیابان نکند !
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Susan Azadi and 206 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر