نقل است که بایزید بسطامی یک بار عزم حج کرد و منزلی چند برفت و باز آمد .
گفتند : تو هرگز عزم فسخ نکرده ای ، این چون افتاد ؟
گفت : در راه زنگی ی را دیدم ، تیغی کشیده ، مراگفت : اگر باز گردی ، نیک . و اگر نه سرت از تن جدا کنم .
نقل است که مردی پیش او آمد و پرسید : کجا میروی؟
گفت : به حج !
گفت : چه داری ؟
گفت: دویست درم
گفت: به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من بگرد و باز گرد که حج تو این است.
گفت: چنان کردم و باز گشتم.
« تذکره الاولیا- عطار نیشابوری»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر