چوخ بختیار اصطلاحی است که در زبان فارسی کاربرد مخصوصی دارد و در باره آدمیانی بکار برده میشود که زندگی و خوب و بد دیگران برای او معنا و مفهومی ندارد . دقیق ترین تعریف چوخ بختیار را صمد بهرنگی بدست داده است . او می نویسد : هر اتفاقی میخواهد بیفتد، هر بلایی میخواهد نازل شود، هر آدمی میخواهد سر کار بیایید، در هر صورت آقای چوخ بختیار عین خیالش نیست، به شرطی که زیانی به او نرسد، کاری به کارش نداشته باشند، چیزی ازش کم نشود. رئیسی خوب است که غیبت او را نادیده بگیرد و تملقهای او را به حساب خدمت صادقانه بگذارد. وزیری خوب است که برای او ترفیع رتبهای و پولی در بیاورد.
زندگی او مثل حوض آرامی است. به هیچ قیمتی حاضر نیست سنگی تو حوض انداخته شود و آبش چین و چروک بردارد. آدم سر به راه و پا به راهی است. راضی نمیشود حتی با موری اختلاف پیدا کند. صبح پا میشود و همراه زن و بچهاش صبحانه میخورد و بعد به ادارهاش میرود.
حتی با بقال و قصاب سر گذر هم سلام و علیک گرم و حسابی میکند که لپه را گران حساب نکند و گوشت بی استخوان بهش بدهد. وی معتقد است که در اداره نباید حرفی بالای حرف رئیس گفت و دردسر ایجاد کرد. کار اداری یعنی پول درآوردن برای گذران زندگی. پس چه خوب که بکوشد با کسی حرفش نشود و زندگی آرامش به هم نخورد. معتقد است که شرف و کله شقی آن قدرها هم ارزش ندارد که به خاطرش با رئیس و وزیر در افتاد. برای این که او را آدم پست و بی شخصیتی ندانند، به جای شرف و کله شقی، کلمهی زندگی را میگذارد که حرف گندهای زده باشد و هم خود را تبرئه کند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر