مارکو پولو در سفرنامه خود در باره فرقه اسمعیلیه می نویسد :
حسن صباح پیشوای این فرقه ؛ علاوه بر اسلوب های عقلی ؛ برخی شیوه های دیگر را برای ایجاد ایمان در طرفداران خود بکار میبرد .
او می نویسد : فرقه اسماعیلیه فداییان خود را بیهوش میساختند و حشیش بسیار به او می نوشانیدند و سپس او را به محلی بسیار زیبا می بردند و پس از آنکه مدتی در آنجا او را در عیش و ونوش نگاه میداشتند ؛ باز بیهوش کرده بجای نخست باز میگردانیدند . فدایی چون بهوش میآمد آنچه را که قبلا دیده بود همچون رویایی زنده و شیرین و واقعی در نظرش مجسم بود . پس به او میگفتند که تو بهشت را دیده ای و اکنون اگر خواستار بازگشت به آن محل خرم و زیبا هستی باید از فداکاری دریغ نورزی . این بار مرگ تو شرط ورود به این بهشت برین و زندگی ابدی است .
بر اثر همین باور ها بود که میگویند گاه مادر یک فدایی وقتی میدید او زنده از مبارزه باز گشته است از غصه میگریست !
حسن صباح پیشوای این فرقه ؛ علاوه بر اسلوب های عقلی ؛ برخی شیوه های دیگر را برای ایجاد ایمان در طرفداران خود بکار میبرد .
او می نویسد : فرقه اسماعیلیه فداییان خود را بیهوش میساختند و حشیش بسیار به او می نوشانیدند و سپس او را به محلی بسیار زیبا می بردند و پس از آنکه مدتی در آنجا او را در عیش و ونوش نگاه میداشتند ؛ باز بیهوش کرده بجای نخست باز میگردانیدند . فدایی چون بهوش میآمد آنچه را که قبلا دیده بود همچون رویایی زنده و شیرین و واقعی در نظرش مجسم بود . پس به او میگفتند که تو بهشت را دیده ای و اکنون اگر خواستار بازگشت به آن محل خرم و زیبا هستی باید از فداکاری دریغ نورزی . این بار مرگ تو شرط ورود به این بهشت برین و زندگی ابدی است .
بر اثر همین باور ها بود که میگویند گاه مادر یک فدایی وقتی میدید او زنده از مبارزه باز گشته است از غصه میگریست !
۱ نظر:
مارکو پولو! تی جان بیمیرم
کجایی که ببینی ما ایرانی ها حتی در قرن 21 هم چندین و چند حسن صباح داریم. اگر کتاب قلعه الموت را بخوانی و خوب اندر احوال سلطان مسعود بنگری, یک حسن صباح نوین را کشف می کنی.
ارسال یک نظر