دنبال کننده ها

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

صفحه اصلی | سیاسی | گهی پشت زین و گهی زین به پشت! نا گفته هایی از دوران رضا شاه

گهی پشت زین و گهی زین به پشت!

توسط
Decrease font Enlarge font
گهی پشت زین و گهی زین به پشت! نا گفته هایی از دوران رضا شاه
*- روزی رضا شاه پهلوی در راه سعد آباد پیر مرد پیاده ای را دید و سوار اتومبیل خودش کرد و به مقصدش که تجریش بود رساند .
وقتیکه پیر مرد از اتومبیل پیاده شد؛ رضا شاه صد تومان هم به او انعام داد .
پیر مرد به رضا شاه گفت: قربانت بشوم. من صد تومان شما را نمی خواهم. فقط امر بفرمایید تنها فرزندم را که به خدمت نظام برده اند معاف کنند که بدون کمک او چرخ زندگی مان لنگ مانده است.
رضا شاه گفت: پدر جان ! این صد تومان را ببر به آن فلان فلان شده ها رشوه بده حتما پسرت را معاف میکنند! ( 1)

+++++++++++

در زمان رضا شاه؛ یکنفر یهودی سیصد تومان گم کرده بود. یک آقایی آن پول را پیدا کرد و چون آدم مومن معتقدی بود پول را به شهربانی داد تا اگر صاحبش پیدا شد به او بدهند.

یهودی به شهربانی رفت و چون نمی خواست انعامی به پاسبان ها بدهد مدعی شد که پانصد تومان گم کرده است .
ماجرا به گوش رضا شاه رسید . دستور داد هر دو نفر را به حضورش ببرند .
از یهودی پرسید : تو چه گم کرده ای ؟
گفت : پانصد تومان
از مرد مسلمان پرسید : تو چه پیدا کرده ای ؟
گفت : سیصد تومان
رضا شاه به مرد مسلمان گفت : آن سیصد تومانی که پیدا کرده ای مال خودت
بعد رو به مرد یهودی کرد و گفت : هر وقت پانصد تومانت پیدا شد برو بگیر !! (2)
+++++++++++
*-در اسفند ماه 1305 ؛ بهنگام سلطنت رضا شاه پهلوی ؛ مهدیقلی خان مخبر السلطنه هدایت ؛ طرح ایجاد راه آهن سرتاسری ایران را تسلیم مجلس شورای ملی کرد .
خود او در خاطراتش می نویسد : مصدق با این طرح مخالف بود و میگفت بجای راه آهن باید کارخانه قند سازی دایر کرد
مخبر السلطنه در یاد داشت های خود از نامه ای یاد میکند که یکی از دوستانش برایش نوشته بود . نامه چنین است :
...امروز که در جراید فرمایشات عالی را راجع به راه آهن که در مجلس فرمودید خواندم بسی خرسند گردیدم و قطعه ای را که در این خصوص گفته ام به عرض میرسانم :
در فرنگ از بی خری محتاج راه آهن اند
ما که خر داریم کی محتاج راه آهن ایم ؟
دشمنان راه آهن دوستداران خرند
دوستداران خر و با راه آهن دشمن ایم
راه آهن ریشه خر بر کند از مملکت
هر خواهد راه آهن ؛ ریشه اش را بر کنیم
تا جناب اشتر و عالیمقام خر بود
کی روا باشد که ما از راه آهن دم زنیم ؟ (3)
+++++++++++++++
*-....در سال 1311کمپانی نفت خبر داد که سهم دولت ایران از نفت در سال 1310 دویست هزار لیره شده است در صورتیکه هفتصد - هشتصد هزار تا یک میلیون بود .
تیمور تاش به لندن رفت که با رییس نفت صحبت کند . نتیجه به دست نیامد .
در مراجعت ؛ چند روزی در مسکو معطل شد . معروف شد کیف کاغذ او مفقود شده است . اسمی هم از پاکروان برده شد .
پس از مراجعت تیمور تاش ؛ " کدمن " رییس کل نفت به تهران میآید . تیمور تاش از او مهمانی میکند . ..
شاه ؛ دوسیه ( پرونده ) نفت را خواسته است .ظاهرا چند روز هم گذشته .
شب ششم آذر ؛ تیمورتاش دوسیه را به هیئت آورد . شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند : دوسیه نفت چه شد ؟
گفته شد حاضر است .
زمستان است . بخاری میسوزد . دوسیه را بر داشتند انداختند توی بخاری و فرمودند : نمی روید تا امتیاز نفت را لغو کنید .
تشریف بردند . نشستیم و امتیاز را لغو کردیم ...(4)
+++++++++++++++++
*- کار تیمور تاش ( وزیر دربار رضا شاه ) به محاکمه کشید . تا تیمور تاش بود چرخ دولت و مجلس به آرامی می چرخید . در تمام دوره ها از خراسان وکیل میشد . به وزارت فوائد عامه و عدلیه رسید . برای وزارت دربار این دوره ساخته شده بود .
شاید شاه از بازیگران در دوره تغییرات اساسی نگران است و از بعضی رو گردان .
خوش نداشت کسی زیاد رشد کند . حتی اگر حکام قبول عامه می یافتند به ولایات سر کشی میکردند . اوضاع را مطالعه فرموده و مدعی را به تهران میآوردند . ...
در این دوره از وکلایی چند سلب مصونیت شد : جواد امامی . اسمعیل عراقی . اعتصام زاده . و رضا رفیع .
کسی اسم شاه را میآورد یقه اش را می چسبیدند که منظورت چه بود ؟ و گاهی هر محمل که می خواستند به آن می بستند . و راه دخلی برای مامورین بود .
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن ؛ جز به راز
کار بجایی کشیده که شاه طالب ایمان به خودش است و کلمه خدا شاه میهن شاهد مدعا ....
بالجمله ؛ تیمور تاش در محکمه به اخذ 1712 لیره از حاجی امین و باز دویست هزار ریال محکوم شد .سه سال حبس و محرومیت از حقوق اجتماعی .
روزی شاه به حبس میروند .مختصر وسایل آسایش و نظافت که برای تیمور تاش مهیا بود امر میکنند بیرون بریزند .
باری ؛ آفتاب حیات او بهر وسیله روز 9 مهر 1312 خاموش شد . کسان او را خبر کردند . جنازه را بدون هر تشریفاتی به امامزاده عبدالله برده بخاک سپردند . خدایش بیامرزد . (5)
++++++++++++++
زمانیکه رضا شاه پهلوی را در هنگامه جنگ جهانی دوم به جزیره موریس به تبعید فرستادند " ...کشتی نسبتا محقر بود . پس از چهار روز دور نمای بمبئی نمایان شد . همراهان شاه لباس عوض کرده به شوقی پر و بال میگشایند که از قفس کشتی خلاص خواهند شد .
بر خلاف انتظار ؛ کشتی چرخی زده ؛ دور تر از بندر لنگر می اندازد . دل ها بشور می افتد ....قایقی از بندر عده ای سرباز به کشتی میآورد با بنه و خوار و بار. سه نفر انگلیسی وارد کشتی میشوند و نزد شاه میآیند . مردی بنام " اسکرین " به رضا شاه میگوید : نایب السلطنه هند دستور مهمانداری جنابعالی را به من داده است .باید پنج روز در این کشتی بمانید تا کشتی اقیانوس پیما برسد و شما را به جزیره موریس ببرد .
رضا شاه میگوید : مگر من زندانی ام ؟ بمن گفتند در خارج هر کجا بخواهم می توانم بروم . اقلا بگذارید این پنج روز را در خشکی سر کنم .
جواب در خواست شاه این بود که : " تلگراف میکنم "

شمس پهلوی در خاطراتش می نویسد که : در مقابل جبر جز صبر چاره نبود . نام جزیره موریس را در رمان " پل ویرژینی " خوانده بودم . صحنه های حزن انگیز آن داستان را بخاطر داشتم . اما نمیدانستم سر نوشت روزی ما را بدان جزیره میبرد . اجازه خواستیم همینقدر به شهر برویم تدارکی برای زندگی روی آن جزیره ببینیم . اجازه ندادند.....مستخدمین ما اسم جزیره موریس را که شنیدند و روزگار ما را دیدند اجازه بازگشت خواستند . اجازه ندادند . اعلیحضرت ما را به برد باری نصیحت میفرمودند .....(6)
برگرفته از : خاطرات و خطرات - مهدیقلی خان هدایت مخبر السلطنه - صفحات435-395-397- -377-415 -

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر