جای تان خالی ؛ امسال عید ؛ ما " بزرگ خاندان ! " شده بودیم . یعنی اینکه گویا بخاطرموی سپید مان همه فک و فامیل ریسه شده بودند و آمده بودند خانه مان عید دیدنی .!
ما به سبک و سیاق مرسوم ؛ زولبیا بامیه مان را نوش جان کردیم و تخمه ها مان را شکستیم و عیدی ها را دادیم و جای تان خالی مختصری هم از آن زهر ماری ها خوردیم که گفته اند :
ساقیا ؛ امروز می نوشیم ؛ فردا را که دید ؟؟
بعدش هم آمدیم نشستیم بلکه دو کلام گل بگوییم و گل بشنویم !
چشم تان روز بد نبیند . دیدیم عده ای دور یک میز جمع شده اند و ضمن اینکه دارند زولبیا بامیه شان را می لمبانند افتاده اند به بحث های سیاسی !
ما توی دل مان گفتیم : خدا بخیر بکند . حالاست که جنگ مغلوبه بشود و آقایان زنده و مرده همدیگر را یکی بکنند و جای آبادان برای آباء و اجداد هم باقی نگذارند . انشاءالله که در این شب عیدی رفقا دست به یقه نشوند و شب عید مان را خراب نکنند و دست مان را هم توی حنا نگذارند !!
خدا را صد هزار مرتبه شکر دعای مان مستجاب شد و اگر چه دو سه تا از رفقا نزدیک بود جوش بیاورند و بزنند کاسه کوزه مان را خراب بکنند ؛ اما خدا خدایی کرد و بحث های سیاسی رفقا به یقه درانی و فحش و فحش کاری نکشید .
ما که یک گوشه ای نشسته بودیم و از ترس لالمونی گرفته بودیم ولام تا کام حرفی و سخنی نمی گفتیم متوجه شدیم که خیلی از رفقا در بحث و جدل های شان ؛ بجای استدلال های علمی چپ و راست از شعر حافظ و سعدی و فردوسی و ناصر خسرو و نمیدانیم اثیر الدین اخسیکتی استفاده میکنند و برای آنکه میخ شان را خوب بکوبند بیتی از فلان شاعر را می خوانند و لابد به استناد این گفته معروف حضرت ارسطو که " شعر ؛ صادق تر از تاریخ است " قال قضیه را میکنند و بحث را خاتمه یافته تلقی میفرمایند .
از شما چه پنهان ما خودمان اگر چه نه شاعریم ؛ نه سر پیازیم ؛ نه ته پیازیم ؛ اما هم از شعر خوش مان میآید و هم گهگاه در پرت و پلاهایی که می نویسیم از چاشنی شعر استفاده میکنیم و بیتی ؛ مصرعی ؛ رباعی ای ؛ چیزی را بکار می بریم بلکه نوشته هامان رنگ و بویی بگیرد و قابل خواندن بشود . اما اینکه بیاییم در بحث های جدی سیاسی مان از شعر حافظ و مولانا و سعدی و نظامی و ناصر خسرو مدد بگیریم بگمان مان چیزی جز خنده قبا سوختگی نصیب مان نمی کند .
حالا که صحبت از شعر و این حرفهاست این را هم برایتان بگوییم که استاد زنده یادمان مجتبی مینوی میفرمودند که : اگر ما به تعداد شاعران مان " گاو "میداشتیم می توانستیم شیر و ماست و پنیر و گوشت دنیا را بدهیم !!
اگر چه از قدیم ندیم ها گفته اند که : آخر شاعری اول گدایی است ! و شعر طنزی هم داریم که میگوید :
شاعر و رمال و مرغ خانگی
هر سه تن جان میدهند از گشنگی
با این وصف ؛ بقدرتی خدا ؛ از هفتاد میلیون نفوسی که در ایران داریم - منهای یک میلیون واعظ و روضه خوان و مرثیه خوان و مداح و نوحه پرداز و مصیبت نامه نویس - پنجاه شصت میلیون شاعر داریم که به زبان شعر سخن میگویند ؛ به زبان شعر بحث سیاسی میکنند . به زبان شعر ناسزا میدهند . و اگر چه نمی توانند میان شتر صالح و خر دجال فرقی بگذارند ؛ اما باد به بروت می اندازند و سینه شان را جلو میدهند و چنان شعر های بند تنبانی میسازند و میخوانند که صد رحمت به شعر آن خدا بیامرز که میفرمود :
خروس آ تقی رفته به هیزم
که از بوی دلاویز تو مستم
چه خوش گفته است سعدی در زلیخا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها !!
آ سید عباس هم با من کمک کرد
که طبعش در غزل سازی است هموار !!
باری ؛ درد سرتان ندهیم .امسال عید مان به میمنت و مبارکی به خیر و خوشی گذشت و اگر عمرمان وفا کرد دو باره برای تان خواهیم نوشت و فی الواقع زیره به کرمان ؛ خرما به بصره ؛ لعل به بدخشان ؛ آبگینه به حلب ؛ قطره به عمان ؛ فلفل به هندوستان ؛ گوهر به کان ؛ شکر به خوزستان ؛ دیبا به روم ؛ حکمت به یونان ؛ نافه به ختا ؛ چغندر به هرات ؛ و سرمه به سپاهان خواهیم برد .
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه ؟ حدیث ما بود دراز .
دنبال کننده ها
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...
۱ نظر:
كلنگ از آسمان افتاد و نشكست
وگرنه من كجا و بی وفایی
گيله مردی لاهيجی
ارسال یک نظر