او در اين کتاب ؛ ضمن توصيف رفتار های کودکانه مظفر الدين شاه ؛ اشاره ای هم به مسافرت ناصر الدين شاه به فرانسه ميکند و می نويسد :
اين پادشاه هنگام اقامت در پاريس ؛ انتظار داشت فرامين و توقعات بيجای او بدون چون و چرا اجرا شود . بر همين اساس ؛ روزی که در مراسم اجرای حکم اعدام مجرمی به ميدان اعدام آمده بود ؛ به محض اينکه چشمش به محکوم افتاد دلش سوخت و با لحنی آمرانه گفت : اين نه ! آن يکی !
و با اشاره دست دادستان دادگاه را که برای اجرای تشريفات اعدام آمده بود به ماموران نشان داد و اصرار هم ورزيد که دادستان را بجای مرد محکوم بمرگ اعدام کنند .!!
پاولی ؛ پس از آشنايی با مظفر الدين شاه ؛ دريافت که اين پادشاه همچون کودکی دوازده ساله است که همان سادگی و اعجاب و کنجکاوی کودکان را دارد .
او می نويسد : مظفر الدين شاه به آسانی از هر چيز می ترسيد و بطور عجيبی دچار وحشت ميشد . بهمين سبب هميشه يک طپانچه در جيب شلوار خود داشت ولی هيچوقت آنرا شليک نکرده بود .
مظفر الدين شاه در يکی از سفر هايش به پاريس ؛ وقتيکه از تئاتر خارج ميشد به يکی از همراهان خود دستور داد که پيشاپيش او با طپانچه لخت حرکت کند و لوله آنرا رو به جمعيتی که برای تماشا در خيابان ايستاده بودند بگيرد .
اعليحضرت قدر قدرت در مدت اقامت خود در فرانسه هرگز حاضر نشد بالای برج ايفل برود چرا که از بلندی می ترسيد .
پاولی ؛ چند صفحه بعد می نويسد :
يک روز بعد از ظهر که در " بوا دو بولنی " می گشتيم ؛ مظفر الدين شاه محلی را در نزديکی درياچه پسنديد و امر داد تا کالسکه ها توقف کنند تا شاه از مناظر اطراف و اشخاص چند عکس فوری بگيرد . همه پايين آمديم . قدری دور تر ؛ چند خانم بسيار آراسته بدون آنکه بما اعتنايی کنند مشغول صحبت بودند .با وجوديکه آنها را به هيچوجه نمی شناختم نزديک رفتم و با کمال عذر خواهی تقاضای شاهانه را به اطلاع شان رساندم . آنها هم اين دعوت را با محبت پذيرفتند . شاه از ايشان عکسی بر داشت و تبسمی کرد و چون کار عکاسی تمام شد مرا پيش خواند و گفت : پاولی ! عجب خانم های دلربای زيبايی هستند ؛ برو به آنها بگو با من بيايند تهران !!
من هر چه فصاحت و عبارت پردازی در چنته خود داشتم بکار بردم تا به شاهنشاه قدر قدرت بفهمانم که در فرانسه يک زن را نمی توان به آسانی مثل يک پيانو يا يک اتومبيل به تهران برد و با ادای اين جمله که " من اين را ميخرم " کار را تمام کرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر