دنبال کننده ها

۱۱ بهمن ۱۴۰۳

ایها الناس

آقا! به حرضت عاباس من در تمامی عمرم غیر از آن یکی دو بیت شعری که برای شهین و مهین و لیلا و زهره گفته بودم هرگز شعر دیگری نسروده ام .
در ایام نوجوانی یک روز که داشتم هی زور میزدم بلکه غزلی ، قصیده ای ، چیزی برای دختر همسایه مان بگویم مادر خدا بیامرزمان فهمید آمد دو‌بامبی کوبید روی کله مبارک مان و گفت : ای ریقوی مردنی ! حالا برای من آدم شده ای بجای درس خواندن نشسته ای شعر میگویی؟
این بود که هم عشق ‌‌و عاشقی از سرمان پرید هم شاعری از خاطرمان برفت ! اما دیروز پریروزها هنگام رانندگی دو‌باره طبع شعرمان گل کرد و یک فقره شعر حماسی! در باره مقام عظما سرودیم که جناب سعدی علیه الرحمه باید بیاید پیش ما تلمذ بفرماید !
حالا این شما ‌‌و این هم شعر آقای گیله مرد :
ایها الناس، بنده آقایم
روضه خوانم ، فقیه و ملایم
پدرم نیز روضه خوان بوده است
روضه خوان اند جد و آبایم
نکبت الدوله زمانه منم
میچکد نکبت از سرا پایم
پیش از اینها علی گدا بودم
رهبرم ، مفتی ام ، شهنشایم
تشنه خون و نشئه تریاک
بول و غایط بود سراپایم
شیخکی بوده ام به قم اندر
کهنه دزدی هماره رسوایم
خانه ام بوده دخمه ای ، اکنون
صاحب تخت و قصر و ویلایم
دوستدار نجات دین نبی
دشمن شاه و میر و کسرایم
من و اکبر دو یار غار بدیم
نیست با کوسه هیچ دعوایم
میخورم خون و میکشم تریاک
این دو هستند دین و دنیایم
در اوین خون خلق میریزم
من نه ملا ، که مار کبرایم
گیله مرد ار چه هجو ما گوید
گو بگو ! نیست هیچ پروایم
من اگر چه ولی امر شدم
در دل دوزخ است ماوایم
May be a doodle
All reactions:
Bijan Eftekhari and 48 others

هر چه اعلیحضرت بفرمایند

بعد از مرگ خمینی و در هنگامه گفتگو پیرامون شرعی بودن یا شرعی نبودن ماهواره ، خواستند از آیت الله اراکی که صد سال از عمرش میگذشت فتوا بگیرند .
از آقا پرسیدند : به لحاظ شرعی حکم ماهواره چیست ؟ حلال است یا حرام ؟
حضرت آقا که اصلا خبر نداشت سالها از انقلاب گذشته و آن اعلیحضرت رحمتی هم در خاک مصر به خواب ابدی رفته است در پاسخ نوشته بود :
هر چه اعلیحضرت بفرمایند ما هم تایید میکنیم !
نقاشی از : هوشنگ پزشک نیا
May be art of bird
All reactions:
27

آقای شرم آور

آقا ! محض رضای خدا یکی بیاید ما را از دست این آقای شرم آور نجات بدهد
ما که دور از جناب دور از جناب رویم به دیوار بی ادبی میشود بقدر کافی از گه خوری های آقای عظما و آقای حجت الاسلام چماق الشریعه و حضرت علامه محمد باقر مجلسی و جنابان موید الاسلام و‌موید العلما و ایضا آسید مرتضای مرحوم و آشیخ عباس قمی و حاج میرزا حسن نوری و فضل بن حسن طبرسی و سایر علمای اعلام و حجج اسلام کثرالله امثالهم زجر میکشیم ، این آقای زجر آور هم شده است قوز بالا قوز .
آقای شرم آور رفته است آلمان . آنجا مختصری چرت و پینکی زده میگوید در فرودگاه آلمان جلیقه ضد گلوله تنش کرده اند و یک عالمه پلیس دور ‌و برش ایستاده اند نکند زبانم لال هفت قرآن در میان خدای ناکرده این ابوجمال ها و ابو حمار ها که در اینجا و آنجای عالم پراکنده اند و میخواهند بیرق اسلام را در سرزمین کفر فرو کنند چشم زخمی به ایشان برسانند !
نمیدانم زیر پایش فرش قرمز هم پهن کرده اند یا نه ؟
میگوید : همین حالا رییس پلیس آلمان بهمراه یک فوج از کماندوهای آلمانی حفاظت او‌را بعهده گرفته و راهی هتلی کرده اند که هیچکس نمیداند کجاست!
نمیدانم بزرگراهها و جاده های آلمان را هم به یمن قدوم مبارک ایشان بسته اند یا نه ؟
اما بقول مولانا :
ای سگ گرگین زشت از حرص و جوش
پوستین شیر را بر خود ‌مپوش
آقایان ! جان مادرتان بیایید تاج شاهی را از شاهزاده بگیرید بگذارید روی سر این آقای شرم آور تا ما هم نفس راحتی بکشیم ، دق کردیم به حرضت عاباس!
No photo description available.
All reactions:
Bijan Eftekhari and 50 others

و سرانجام آدمی مرگ است

آمده بود تبریز ؛ نمیدانم به چه کاری ؛ یادم نمانده است . بگمانم آمده بود دیدن پالایشگاه تبریز .
دو سه سالی به انقلاب مانده بود ، شب که شد در سالن شهرداری تبریز ضیافتی برایش راه انداختند ، ضیافت شام. شرابی و کبابی و باده ای و سیورساتی. سیورساتی در خور صدر اعظم ممالک محروسه . هنرمندان آذربایجانی هم سنگ تمام گذاشتند.
با گروه خبرنگاران گوشه ای ایستاده بودیم ، می نوشیدیم و میگفتیم و می خندیدیم .
سرها گرم ، مست از باده ناب.
هویدا بسوی مان آمد ، با یکایک مان دست داد ، از حال و روزگارمان پرسید .
چقدر خاکی بود این مرد . چقدر ساده و صمیمی بود این مرد .چقدر خودمانی بود این مرد .
وعده داد برای خبرنگاران تبریزی خانه خواهد ساخت . خانه سازمانی .
پیش از این برای کارکنان تلویزیون خانه ساخته بود ، حالا میخواست روزنامه نگاران را خانه دار کند ، مرگ اما امانش نداد ، دو حجت الاسلام -خلخالی و غفاری- جانش را گرفتند .
آنها آمده بودند برای مان نان و مسکن و آزادی بیاورند ، درد و خون و دربدری آوردند .
حالا چهل و چند سال از مرگ هویدا میگذرد ، بهتر است بگویم چهل و چند سال از قتل هویدا میگذرد ، مردی که بسیار میدانست ، مردی که مثل خود ما بود ، مردی که یک تار مویش به صدتا حجت الاسلام و ثقه الاسلام و آیت الله العظمی می ارزید .
من بارها با او به سفر رفته بودم ، چقدر خوب بود این مرد . گیلان و آذربایجان را با او‌درنوردیده بودم
چقدر صمیمی بود این مرد . چقدر ساده و‌خودمانی بود این مرد .
سعدی است که می‌گوید : عمل دیوان همچون سفر دریاست . بیم جان دارد و امید نان.
او ساده زیست ، مال و منالی نیندوخت ، جان و ‌‌مال آدمیان به تعدی نستد ، خونی بر خاک نریخت ، بر قفای مستمندان به ظلم نکوبید ، همان بود که بود ، ساده و صمیمی و خاکی و بی ادعا.
بقول بوالفضل بیهقی « شرارت و زعارتی در طبع وی نبود ، مردی محتشم و فاضل و ادیب بود ».
برای نگاهداشت دل و فرمان آن تاجدار نامدار گریز پا ، به حقارت و ذلت تن در داد و سرانجام جان خویش به باد . حسنک وزیر را میمانست که به عبدوس گفته بود به امیرت بگوی « من آنچه کنم به فرمان خداوند خود میکنم ، اگر وقتی تخت ملک بتو رسد حسنک را بر دار باید کرد»
حسنک وزیر را میمانست ، و همچون حسنک وزیر فرجام او رقم خورد .
اما در آن بیدادگاه، خواجه بونصر و خواجه بوالقاسمی نبود که بپرسد « خواجه چون می‌باشد و روزگار چگونه میگذارد؟ » و به دلداری اش بر آید که« دل شکسته نباید داشت که چنین حال‌ها مردان را پیش آید ، فرمانبرداری باید نمود به هر چه خداوند فرماید که تا جان در تن است امید صد هزار راحت است و فرح است »
« و حسنک قریب هفت سال بر
دار بماند چنانکه پای هایش همه فرو تراشیده و خشک شد ، چنانکه اثری نماند ، تا به دستوری فرود گرفتند و دفن کردند چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست »
و مادر حسنک زنی بود سخت
جگر آور .
و مادر هویدا ؟ کس ندانست بر او چها رفت .
May be an image of 1 person
All reactions:
Kambiz Galil, Mostafa Azizi and 172 others