برخی از متوطنان بلاد مقدسه طبرستان و رویان عریضه ای به خاکپای قدر قدرت قوی شوکت اقدس همایون شهریاری ما نوشته و از مقام منیع همایونی ما تقاضای عاجزانه کردهبودند رخصت بفرماییم عساکر ظفر نمون همایونی ما به صوب طبرستان لشکر کشی نموده متجاسرین و یاغیان آن سامان را گوشمال دهند .
لهذا! حسب الامر همایونی ما ، عالیجاه نواب اشرف والا جناب جلالت مآب سلطان الوزرا عماد الاسلام و المسلمین ، امیر حسین خان رحمت آبادی- فرمانده کل عساکر همایونی همراه با رییس قورخانه مبارکه و عساکر قاهره افواج مقدسه ساخلوی علی آباد سفلی برای گوشمال یاغیان و متمردان و مفسدین مازنی که به اشتعال نایره حرب و قتال در ولایات تپورستان مشغول بوده اند به آمل و قلاع دیو سفید اعزام شدند
یاغیان و متمردان مازنی از خوف عساکر دلیر دیلمی به ارتفاعات نور و کجور و قله کاسونکو خاتون بارگاه و چین کلاغ گریخته و در قلاع خزروان مخفی شده اند و رعایای ما اینک در امن و امان بوده از مراحم ملوکانه ما بر خوردار شده وبه دعا گوییذات همایونی مشغول شده اند
جناب دولت مآب میرزا حسین خان رحمت آبادی پس از گوشمال متمردان آن سامان ، قصیده بالا بلندی سروده و فتحنامه ای به این شرح تقدیم درگاه ملائک سپاه همایونی ما کرده اند :
ای که فرمان تو ، دل و هم جان
وی که دستور تو ، هم این و هم آن
بهر مدحت قصیده ای گفتم
که بود نرم مثل بادنجان
دشمنانت همه گریزانند
بسوی شهر <ماز اندر آن>
این یکی گشت کشته در آمل
وان دگر ، در الاشت شد ویلان
گشت بابل خراب زنبورک
ساری از ضرب توپ شد ویران
من چه گویم ز شهر قائم شهر
که نباشد جحیم بد تر از آن
آمد اینجا نشست قنسل روس
ملتمس بود : بس کن آقا جان
هکذا آن سفیر عثمانی
نه ورا کفش بود نه تنبان
زدم و کشتم و فروهشتم
خود فرهاد میکند اذعان
الغرض ، این ز جاه و حشمت توست
که همی گشته دشمنت نالان
یاد بادا که وعده ها دادی
دست ما ، دامن تو ، گیلی جان
نقاشی از : علیرضا اسپهبد