محمد علی فروغی مردی است که دستی در سیاست و دستی هم در فرهنگ داشت .
او در تمامی عمر خود سیاست و فرهنگ رابه موازات هم پیش برد و در حالیکه در کاخ شاهی تاج بر سر رضاخان مینهاد از فلسفه غافل نبود و با نوشتن کتاب « سیر حکمت در اروپا » میکوشید فلسفه را بشناسد و فیلسوفان را به جامعه ایرانی بشناساند .
او را میتوان همطراز خواجه نظام الملک و خواجه نصیر الدین طوسی دانست که در حکومت سلجوقیان و مغولان به وزارت رسیده بودند
در میان روشنفکران و حامیان سلطنت پهلوی ، فروغی یکی از خوش اقبال ترین آنها بود چرا که نه گرفتار نظمیه و شکنجه شد و نه حبس و آمپول هوا و مرگی دردناک .تنها سالی چند مغضوب و خانه نشین شد .
رضا شاه در ماجرای واقعه مسجد گوهر شاد برادر داماد او - محمد ولی اسدی - را که نایب التولیه آستان قدس رضوی بود باتهام همکاری با ملایان در بروز این فاجعه به جوخه اعدام سپرده و محمد علی فروغی را از دربار بیرون انداخته بود
دوستان نزدیکش مثل تیمور تاش و داور و فیروز و سردار اسعد بختیاری وشماری دیگر که پایه های قدرت رضا خان را تحکیم کرده بودند زیر همان پایه ها له شدند .
محمد علی فروغی (ذکاءالملک) که بسال 1941 به نخست وزیری ایران رسیده بود تباری یهودی داشت و همین بهانه ای به دست گاو گند چاله دهانان داد تا اورا وابسته به لژ فراماسونری بدانند .
او با سیاستهای میهنپرستانهاش، ایران ناتوان را در یکی از سختترین دوره های تاریخی که ناخواسته آوردگاه بیگانگان شده و پل پیروزیاش خوانده بودند از برزخ هراسناک تباهی و اضمحلال رهایی بخشید .
رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ که با حمله نیروهای متفقین روبرو شد به سراغ فروغی مغضوب و بیمار و خانه نشین رفت و از او کمک خواست
محمد علی فروغی مسئولیت انتقال سلطنت از پدر به پسر را بعهده گرقت و ایران را از خطر نابودی در جنگ رهانید
وی از مبارزان مهم انقلاب مشروطه ، بانی اصلی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و مصحح شاهنامه و گلستان سعدی و دیوان خیام ، نخست وزیر رضا شاه و محمد رضا شاه است و متن استعفای رضا شاه از سلطنت توسط او نوشته شده است
با همه این تفاصیل ملک الشعرای بهار او را یهودی زاده مکاری میدانست که سرانجام روزی فاتحه سلطنت پهلوی را خواهد خواند
ملک الشعرای بهار این شعر را پس از تبعید رضا شاه خطاب به فرزند او محمد رضا شاه سروده است :
شاها ! کنم از خبث فروغی خبرت
خون میکند این جهود ناکس جگرت
خطبه ی شهی و عزل تو را خواهد خواند
زآن گونه که خواند از برای پدرت!