دنبال کننده ها

۴ تیر ۱۴۰۳

شاعر ترسو

غروب که میشود میروم یک ساعتی اینجا دور و بر خانه ام قدم میزنم . دکترم میگوید قدم زدن قند خون و فشار خون و کلسترول آدمی را پایین میآورد ، زنم هم همین عقیده را دارد اما خودش بجای قدم زدن در کوه و دشت و صحرا ، میرود توی فروشگاهها قدم میزند !
من میگویم تنها راه نجات از ابتذال ونومیدی ودلمردگی و بیهودگی ، گوش نکردن به اخبار رادیو تلویزیون ها ونخواندن روزنامه های سیاسی است و گرنه زیر خاکستر غصه و افسردگی خفه میشوید
پناه بردن به ادبیات، موسیقی ،نقاشی ، سینما ، دوچرخه سواری ، بازی های کودکانه با نوه ها و قدم زدن های صبحگاهی و شامگاهی در حاشیه جنگل ها و مزارع ورودخانه ها تنها پاد زهر موثر و جانانه برای گریز از این ابتذال فراگیر است .
اما اینکه چگونه می توان از چنبر این بلای آسمانی - یعنی جناب فیس بوق - گریخت عجالتا چیزی به عقل جناب فیلسوف مآب نمی رسد
همسایه ام میگوید : مواظب باشی ها ! آن بالاها خرس دارد ، تازگی ها سرو کله دوتا شیر کوهی( Mountain Lions )هم اینجاها پیدا شده است
از کمر کش جاده که بالا میروم گله آهوان را می بینم که به چرا مشغولند . با ترس و کنجکاوی مرا میپایند ، انگاری می پرسند : غریبه ! اینجا چه میکنی؟
درختان سیب و گلابی جنگلی به بار نشسته اند . باید یک ماه دندان روی جگر بگذارم تاسیب ها و گلابی ها قابل خوردن بشوند
تمشک ها اما یکی دو هفته دیگر خوردنی میشوند
میخواهم از کمرکش کوه بالا بروم . دوست دارم از آن بالا بالاها شهرم را تماشاکنم اما هراسی به جانم می افتد و بخودم میگویم اگر سر وکله خرس ها و شیرها پیدا بشود چه کسی به دادم خواهد رسید ؟
اینجا یک معدن طلای قدیمی هم وجود دارد ، البته دیگر طلایی در آن نمانده است ، هر روز بچه ها را از مدرسه شان میآورند اینجا تا معدن طلا را نشان شان بدهند ، بچه ها میآیند هیاهویی راه می اندازند آن سرش نا پیدا . یک کارگاه آهنگری هم آنجا بالای تپه وجود دارد ، مستر اسمیت با ریش سپید و لباس مخصوص آهنگران آنجا همچون ناپلئون بناپارت ایستاده است تا به بچه ها نشان بدهد پدربزرگ هایشان چطوری نعل اسب میساخته اند
غروب ها اما سکوت شگفت انگیزی همه جا را فرا میگیرد، هیچ صدایی از هیچ جایی شنیده نمیشود ، حتی زمزمه جویباری .
دلم میخواهد بروم بالای کوه آنجا خودم را در دامان طبیعت رها کنم ، چه میدانم شاید هم توانستم غزلی تازه بگویم اما از خرس ها و شیران کوهی می ترسم.
شما تا بحال شاعری ترسوتر از گیله مرد شجاع دیده بودید ؟
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Karim Akhavan and 37 others

حقشناسی طبیبانه

رفته ام چشمانم را عمل کرده ام . دیگر آقای روشنفکر عینکی نیستم . یکشاهی هم از بابت عمل چشم از من نگرفته اند .
حالا جراح و پرستار و کارمند فنی و تکنیسین بیهوشی و همه عناصرو‌اجزای اتاق عمل کارتی برایم فرستاده ابراز خوشوقتی کرده اند که عالیجناب آقای گیله مرد بیمارشان بوده است
یا اهورامزدا! میشود مملکت ما هم روزی روزگاری مثل همین شیطان بزرگ بشود ؟
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Mina Siegel and 85 others

۲ تیر ۱۴۰۳

حسن ، سیگار داری ؟

نشسته ام به حرف های پیر مرد گوش میدهم . چهار کلام حرف میزند چهار صد تا قسم حضرت عباس هم چاشنی اش میکند .
نگاهش به نگاهم می افتد و میگوید : میدونی آقا ! به آن سبیل های مردانه ات قسم وقتی آقای دکتر منتصری رییس دانشگاه تبریز بودند اعلیحضرت همایونی خدا رحمت شان کند ، همراه آقای اسدالله علم وزیر در بار شاهنشاهی برای بازدید از دانشگاه تبریز تشریف فرما شده بودند . یکی دو روزی در تبریز ماندند و در همان خوابگاه دانشگاه هم خوابیدند !
یک روزش در رکاب ایشان برای شکار بز کوهی رفتیم جزیره شاهی ،میدانی جزیره شاهی کجاست ؟
میگویم : نمیدانم ، کجاست؟
میگوید : اعلیحضرت همایونی متاسفانه نتوانستند چیزی شکار کنند اما من با تفنگ حسن موسی ؛ یک بز کوهی شکار کردم به این بزرگی ! به جان سبیل های مردانه ات اگر اغراق کرده باشم !
من خنده ام میگیرد میخواهم پفی بزنم زیر خنده اما جلوی خودم را میگیرم و همچنان به چاخان های پیر مرد گوش میدهم .
میگوید : خدا شاهد است یک شب دیر وقت من توی دفترم نشسته بودم و داشتم کارهای عقب مانده را راست و ریست میکردم . یکوقت دیدم در اتاقم باز شد و اعلیحضرت تشریف آوردند توی اتاق من .
من از پشت میزم پا شدم عرض ادب کردم خواستم چیزی بگویم . اعلیحضرت فرمودند : حسن ! سیگار داری ؟
به این سبیل های مردانه ات اگر یک ذره اغراق کرده باشم
May be an illustration of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Karim Akhavan and 30 others

آدم های چرکین

برژینسکی میگفت : انتخابات در کشورهای دیکتاتوری سرشماری احمق هاست

یکی از خونخوارترین شخصیت های جهان اسلام حجاج بن یوسف ثقفی است که در زمان خلافت بنی امیه حاکم حجاز و بغداد بود.
او دهها هزار تن از ایرانیان را کشت و هنگامیکه در گذشت در زندان های او بیش از زندان های امام خمینی رحمه الله علیه ! زندانیان در غل و زنجیر داشت.
او آدمکشی بی همتا اما سخنوری یگانه بود کما اینکه امام محمد غزالی یکی از بزرگ‌ترین فقیهان جهان اسلام او‌را سخنوری فصیح میداند.
غزالی در کتاب نصیحه الملوک می نویسد به او نصیحت کردند که «از خدای تعالی بترس و بر مردمان چندین جور مکن ».
حجاج به منبر برشد و گفت «ای مردمان خدای تعالی مرا بر شما مسلّط کرده است ، اگر من بمیرم از پس من شما از جور نرهید با این فعل بد که شما راست .
و خدای تعالی را چون من بسیارند، اگر من نباشم یکی از من بَتر بیاید ».
این حکایت حجاج بن یوسف شباهت غریبی به روزگار ما دارد .
در این هنگامه خون و جنون و بی سروسامانی و‌تباهی ، دوباره خیمه شب بازی انتخاباتی در ایران به راه افتاده‌است و تعدادی از آدم های چرکین پا بمیدان گذاشته اند تا پته همدیگر را روی آب بیندازند و برای چپاول و غارتگری بیشتر با هم مسابقه بگذارند .
ما در این سرزمین بلا زده مان روزگارانی دراز بزرگمهر حکیم و خواجه نظام الملک طوسی و خواجه نصیر الدین طوسی و خواجه رشید الدین فضل الله همدانی و قائممقام فراهانی و امیر کبیر و مستوفی الممالک و موتمن الملک و مشیرالدوله پیر نیا ‌و قوام السلطنه و محمد علی فروغی و سپهسالار ومصدق و امثال آنها داشته ایم که نه تنها بزرگمردانی دلیر در عرصه سیاست ، بلکه نام آورانی یگانه در پهنه دانش و فرهنگ و خردورزی ووطنخواهی بوده اند و حالا کار بجایی رسیده که یک مشت آدم چرکین( چه در برون و چه در درون ) با کت و شلوارهای نفتالین زده خواهان نشستن بر کرسی قوه اجرایی مملکت هستند که نگاهی به منش و‌کنش و حتی قیافه های چرک آلودشان مایه شرمساری هر ایرانی است ، کسانی که بقول ایرج میرزا:
غم ملت زبس خوردند مردند
ورم کردند از بس غصه خوردند
وقتی انسان در کوچه پسکوچه های تاریخ این مرز و بوم قدم میزند می بیند بر این فلات غمزده چها گذشته و چه انسان هایی سکاندار حیات سیاسی آن بوده اند، آنگاه نگاهی به امروز می اندازد و با درد و حسرت و حیرت میگوید :
بر جای کیان ببین کیانند !
طرح از : داریوش راد پور
May be an illustration of 1 person and text
See insights and ads
All reactions:
Karim Akhavan, Masoud Momen and 42 others