دنبال کننده ها

۱۳ خرداد ۱۴۰۳

سفرنامه (۵)

(بیست و هفتم ماه مه- ۲۰۲۴)
میآیم در برابر اقیانوس می ایستم . آسمان ابری است. کوهها در دور دست ها درمه فرو‌رفته اند . گویی میخواهد باران ببارد.
دریا آرام است . همچون نامش . اقیانوس آرام .
در برابر اقیانوس می ایستم . می بینم اقیانوس با آنهمه عظمت و گستردگی و‌بیکرانگی اش چقدر بما آدمیان شباهت دارد . چه اندازه به خود من شبیه است : گاه آمیزه ای است از خشم و عصیان ، و گاه آرام و رام ، غنوده بر بستر آرامش .
می بینم خود من همچون جویبار خردی هستم در چرخه شگفت انگیز حیات که گهگاه نرم نرمک ‌در دل کوهساری میخرامد‌و‌نغمه سر میدهد و به دریا و اقیانوس میرسد و گهگاه گدازه های آتشفشانی هستم که میجوشد و میخروشد و میسوزاند
آمده ام اینجا ، شهرک ساحلی pismo Beach که هیچ‌ شباهتی به هیچ شهر ساحلی ندارد . در یک کلام زیباست.زیبایی مطلق .
اینجا از روزگاران قدیم اسکله ای ساخته اند که حدود نیم مایل در دل اقیانوس پیش می‌رود .
مردمانی بسیار در رفت و آمد هستند . به دشواری محلی برای پارک اتومبیل پیدا میکنم .میآیم روی اسکله . به جمع آدمیان می پیوندم‌. همچون قطره ای به دریایی .
در برابر اقیانوس می ایستم . همچون کسی در میعادی . همچون قطره قطرانی در نا متناهی ظلمات .
به بیکرانگی و عظمت اقیانوس می اندیشم.
آه…. چه بیکرانگی شگفتی . چه عظمتی! و انسان در برابر چنین عظمتی چه اندازه حقیر بنظر میآید.
بیاد شعر عطار می افتم :
زمین در جنب این نه طاق خضرا
چو‌خشخاشی بود بر سطح دریا
نگر تا خود از این خشخاش چندی
سزد تا بر بروت خود بخندی
آنسو ترک گروهی گرد آمده اند ، پیر و‌جوان . نزدیک میشوم . گروهی آمده اند تا ‌ ‌نام و یاد قربانیان جنگ را ارج بگذارند . سرودی می‌خوانند و رژه ای میروند و دعایی می‌خوانند. دعای شان آرزوی عدالت و صلح ! آرزویی که در طول هزاره ها و هزاره ها همچنان تکرار شده اما هیچگاه بر آورده نشده است - و هیچگاه نیز بر آورده نخواهد شد -
در بزرگراه شماره ۱۰۱ شمالی پیش میرانیم . از چند شهرک ساحلی میگذریم . آنگاه بزرگراه ۴۶ غربی را میگیریم و از میان تاکستان ها و شرابخانه ها و مزارع میگذریم. جاده کوهستانی زیبایی است. ترافیک چندانی ندارد . اینسو و‌آنسوی جاده جنگل و سبزی و سبزینه.
سی و چند مایل میرانیم و به مقصد میرسیم : دیدار از
Hearts Castel
سی دلار میگیرند سوار اتوبوس های مخصوص میکنند و به دیدار قصر می برند
این قصر خود داستان شگفتی دارد :
قلعه هرست (Hearst Castle)، یکی از مشهورترین و بزرگترین مراکز دیدنی امریکاست.
تاریخ این قلعه به سال ۱۸۶۵ برمی‌گردد، زمانی که جرج هرست، سناتور و معدنچی ثروتمند ، چهل هزار جریب از زمین های این منطقه را خریداری میکند که به مرور زمان به دویست ‌وپنجاه هزار جریب افزایش می یابد .
پس از مرگ جرج هرست بسال ۱۸۹۱، این املاک به پسرش -ویلیام راندولف هرست - به ارث می رسد .
ویلیام راندولف هرست، روزنامه‌نگار و ناشر معروف امریکایی - که داستان دزدیده شدن دخترش توسط گروه ‌پلنگان سیاه (Black Panthers)خود یکی از شگفتی های تاریخ معاصر امریکا است - تصمیم میگیرد اقامتگاهی لوکس در این اراضی بسازد.
او بسال ۱۹۱۹ با جولیا مورگان( نخستین زن معمار مجاز در کالیفرنیا) قلعه هرست را طراحی میکند و آنرا "لا کوئستا انکانتادا" مینامد - یعنی تپه سحر آمیز -
( این را مختصربگویم‌که گروه پلنگان سیاه (Black Panther Party) یک سازمان سیاسی نظامی بود که بسال ۱۹۶۶ توسط هیوئی نیوتن و بابی سیل در اوکلند، کالیفرنیا تأسیس شده بود
این گروه با هدف مبارزه با تبعیض نژادی علیه سیاه‌پوستان آمریکا و دفاع از حقوق مدنی و اجتماعی آنها فعالیت میکرد
( در ۴ فوریه ۱۹۷۴، پاتریشیا هرست توسط گروهی به نام "ارتش آزادی‌بخش سمبایون" (Symbionese Liberation Army یا SLA) که یک گروه رادیکال چپ‌گرا بود از آپارتمانش در برکلی ربوده شدو چندی بعد به همکاری با گروه پرداخت ‌و به سرقت مسلحانه از بانک دست زد که پس از دستگیری به ۳۵ سال زندان محکوم شد )
ساخت قلعه هرست در سال ۱۹۱۹ آغاز شد و تا سال ۱۹۴۷ ادامه یافت. این قلعه شامل ۱۶۵ اتاق و ۱۲۳ جریب باغ، تراس، استخر و راهروها است.
هرست این قلعه را برای نمایش مجموعه گسترده و بی‌نظیر ی از آثار هنری و عتیقه‌جات طراحی کرده بود.
پس از مرگ او بسال ۱۹۵۱ قلعه هرست به دولت کالیفرنیا اهدا شد و امروز به عنوان یکی از دیدنی ترین موزه های امریکا مورد بازید هزاران نفر قرار میگیرد
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Mina Siegel and 104 others

سفرنامه (۴)

«بیست و ششم ماه مه ۲۰۲۴»
آمده ایم اینجا . شهرکی ساحلی . نامش Grande Arroyo. هوا نیمه ابری است . خواستیم برویم کنار دریا . دیدیم سردمان است .از عجایب روزگار اینکه آخرهای ماه مه است اما انگاری هنوز در ماه فوریه هستیم . سرد است و‌نمیشود تن به آب دریا سپرد مخصوصا پیرمردی مثل ما که اگر در سیبری برف ببارد ما اینجا در سانفرانسیسکو سردمان میشود و از سرما میچاییم !
آمدیم هتل می بینم بچه ها رفته اند استخر آب تنی میکنند . ما آنها را تماشا میکنیم میلرزیم !
صبح امروز خواستیم بزرگراه شماره ۱۰۱ را بگیریم برانیم بسوی شمال .
بما گفته بودند اینجا در لس آنجلس یک سوپرمارکت ایرانی هست که همه چیز دارد . از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. نامش : wholesome Choice Market
پا شدیم رفتیم آنجا .توی همان منطقه نیوپورت بیچ. دیدیم خدای من چه قیامتی است . فروشگاه آنچنان شلوغ است که نمی توان نفس کشید . میوه جات و سبزیجات عالی با قیمت های بسیار خوب . خیار قلمی تازه معطر پاندی ۶۹ سنت .
بیرون از فروشگاه صدها میز و صندلی چیده اند برای آدمیانی که قصد خوردن غذا های ایرانی دارند
رفتیم آن بخشی که انواع و اقسام غذاهای ایرانی و خارجی را میفروشند . از باقلا پلو با ماهیچه بگیر تا قورمه سبزی و آش وماهی و جوجه کباب و چلوکباب و طاس کباب و حلیم و کباب بره . و قیمت ها باور نکردنی . یک چهارم قیمت رستوران ها ….
گفتیم خوش به حال خانم های ایرانی مقیم لس آنجلس که دیگر مجبور نیستند ساعت ها و روزها در آشپزخانه عرق بریزند قورمه سبزی و باقلا پلو درست کنند . سوار ماشین میشوند میآیند اینجا انواع و اقسام چلو ها و خورشت ها و‌کباب ها را میخرند و چنان مهمانی شگفت انگیزی راه می اندازند که مهمانها انگشت شان را هم بلیسند.
متاسفانه توی ولایت مان از این خبر ها نیست لاجرم عیالات ما باید ساعت ها در آشپزخانه در گرما و سرما جان بکنند تا غذای مورد علاقه جناب آقای شوهر را فراهم کنند
باری ، چهل پنجاه کیلومتری از بزرگراه ۱۰۱ راندیم اما دیدیم قورباغه مان سرش را کج کرده است و میخواهد به بزرگراه شماره۱۵۴ بپیچد . ما با چنین بزرگراهی آشنا نبودیم اما به ذوالجناح مان اجازه دادیم هر جور دلش می خواهد براند و هر جا دوست دارد ما را بدواند .
بزرگراه ۱۵۴ یک بزرگراه زیبای کوهستانی است . یکسویش جنگل و سبزی و سبزینه ، سوی دیگرش دریاچه ای با آبی زلال ‌‌یا بقول شیرازی ها : آبی به زلالی اشک چشم .
نیم ساعتی راندیم رسیدیم به یک استراحتگاه جنگلی . جای تان خالی نشستیم باقلا پلو با کباب بره خوردیم و پس از گشت ‌‌گذار مختصری راه افتادیم دوباره از بزرگراه ۱۰۱ سر در آوردیم
ساعت حدود هفت بعد از ظهر رسیدیم‌هتل مان در شهرکی بنام‌Arroyo Grandeکه به زبان اسپانیایی یعنی چشمه بزرگ! (Large Stream)
ما هنوز البته چشمه ای ندیده ایم تا بدانیم بزرگ است یا کوچک‌. فعلا داریم چرت میزنیم قرار است فردا برویم شهرک ساحلی Pismo Beach که غذاهای دریایی اش همتا ندارد . جای شما باز هم خالی
شهرک pismo beach یکی از آن آن پنج شهرک ساحلی بین سانفرانسیسکو‌و‌لس آنجلس است که بسبب داشتن سواحل ماسه ای سپید ، شرابخانه ها و تاکستان ها و مناظر شگفت انگیز طبیعی و چشم اندازهایی به اقیانوس آرام از شهرت جهانی بر خوردار است و مکان مناسبی است برای تعطیلات تابستانی که بتوان از اندوه روزگار آسود و تن به آب اقیانوس سپرد .
فردا میرویم به سیر و سیاحت این شهرک زیبا و دیدنی ها را می بینیم و گفتنی ها را میگوییم و نوشتنی ها را می نویسیم .
روز و روزگار بر شما خوش◦
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Siavash Roshandel and 90 others

سفرنامه (۳)

شنبه ۲۵ ماه مه ۲۰۲۴- جنوب کالیفرنیا
رفتیم عروسی . جای تان خالی . در یکی از گران ترین و شیک ترین هتل های نیوپورت بیچ . کنار اقیانوس .
عروسی به سبک و سیاق ایرانی بر گزار شد .بدون آخوند . بدون واژگان نفرت آور تازی . با سفره عقدی بسیار زیبا. و پژواک شعر حافظ و مولانا در فضا.
و آن رسم زیبای ساییدن کله قند . و هلهله شادمانه آدمیان .
و عروس خانم تا آن « بله » معهود را بگوید سه بار رفته بود گل بچیند و گلاب بیاورد !
جای تان خالی شبی بسیار بسیار خوش بر ما گذشت .
از آن شب ها که خاطره اش هیچگاه از ذهن و ضمیر آدمی پاک نمی شود .
و دوستان بسیاری را دیدیم که سال‌های سال ندیده بودیم .
و خندیدیم و خندیدیم !
از عروسی امروز چند تا عکس اینجا میگذارم و کلیپی از رقص عروس خانم ‌و مادرش و آقا دوماد ‌‌.
دل تان شاد . روزگارتان خوش .
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Susan Azadi and 142 others