دنبال کننده ها

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

آرشی جونی و بابا بزرگ

سه چهار هفته ای است دیدن نوا جونی و آرشی جونی نرفته ایم . یا آنها در مسافرت بودند یا ما . خانه شان با ما یک ساعت و نیم فاصله دارد .
ما که ساکن شهرهای کوچک جنگلی و خلوت کوهستانی هستیم وقتی به شهر های بزرگ میآییم دست و پای مان را گم می کنیم. جرات رانندگی در شهرهایی چون لس آنجلس و ساکرامنتو و سانفرانسیسکو را نداریم . در اینگونه شهر ها انگاری همه شان شاش شان گرفته است . همگی عجله دارند . عجله دارند زود به مقصد برسند . حالا مقصدشان کجاست خدا میداند .
دیروز آرشی جونی به مامانش گفته بود: مامان ! دلم برای مامان بزرگ تنگ شده !
نمیدانم دلش برای بابا بزرگ هم تنگ شده یا نه ؟
آرشی جونی ماه گذشته رفته بود یک قیچی برداشته بود جلوی آیینه نشسته موهای خودش را تراشیده بود ! اینکه چه شاهکاری از کار در آمده بود باید میدیدید و دل غشه میگرفتید . شبیه گوسفندی شده بود که پشم هایش را تراشیده باشند ! .
رفتیم بیست و‌پنج دلار دادیم موهایش را از ته تراشیدیم .
آرشی جونی همیشه دوست دارد با بابا بزرگ بیاید کافی شاپ . آنجا نوشابه سبز رنگی که نمیدانم چیست سفارش میدهد و سرش را میکند توی آیفون اش و یادش میرود بابا بزرگ هم آنجا جلویش نشسته است .وقتی خوب خسته میشود میگوید بابا بزرگ حالا برویم پارک، برویم بازی کنیم .
نوا جونی هم دوست دارد با بابا بزرگ بیاید کافی شاپ اما کله اش را زیاد توی آیفون فرو‌نمیکند . گهگاه از بابا بزرگ سئوال هایی می پرسد ‌‌و با شگفتی و‌اعجاب به حرف های بابا بزرگ گوش میدهد.
هفته آینده نوا جونی کنسرت دارد . ترومپت می نوازد . ما را هم دعوت کرده است . باید برویم کنسرت نواجونی را ببینیم . بعدش من و آرشی جونی با هم میرویم الواتی! شاید نوا جونی را هم با خودمان بردیم
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Bahman Azadi and 27 others

دستی در سیاست . دستی در فرهنگ

محمد علی فروغی مردی است که دستی در سیاست و دستی هم در فرهنگ داشت .
او در تمامی عمر خود سیاست و فرهنگ رابه موازات هم پیش برد و در حالیکه در کاخ شاهی تاج بر سر رضاخان مینهاد از فلسفه غافل نبود و با نوشتن کتاب « سیر حکمت در اروپا » میکوشید فلسفه را بشناسد و فیلسوفان را به جامعه ایرانی بشناساند .
با روی کار آمدن رضا شاه اولین کابینه عصر پهلوی را بسال ۱۳۰۴ تشکیل داد و در همین زمان بود که با بر پایی مجلس موسسان، قاجاریه را از سلطنت خلع و تاج شاهی را به خاندان پهلوی بخشید
او را میتوان همطراز خواجه نظام الملک و خواجه نصیر الدین طوسی دانست که در حکومت سلجوقیان و مغولان به وزارت رسیده بودند
در میان روشنفکران و حامیان سلطنت پهلوی ، فروغی یکی از خوش اقبال ترین آنها بود چرا که نه گرفتار نظمیه و شکنجه شد و نه حبس و آمپول هوا و مرگی دردناک .تنها سالی چند مغضوب و خانه نشین شد .
رضا شاه در ماجرای واقعه مسجد گوهر شاد برادر داماد او - محمد ولی اسدی - را که نایب التولیه آستان قدس رضوی بود باتهام همکاری با ملایان در بروز این فاجعه به جوخه اعدام سپرده و محمد علی فروغی را از دربار بیرون انداخته بود
دوستان نزدیکش مثل تیمور تاش و داور و فیروز و سردار اسعد بختیاری وشماری دیگر که پایه های قدرت رضا خان را تحکیم کرده بودند زیر همان پایه ها له شدند .
محمد علی فروغی (ذکاءالملک) که بسال 1941 به نخست وزیری ایران رسیده بود تباری یهودی داشت و همین بهانه ای به دست گاو گند چاله دهانان داد تا او‌را وابسته به لژ فراماسونری بدانند .
او با سیاست‌های میهن‌پرستانه‌اش، ایران ناتوان را در یکی از سخت‌ترین دوره های تاریخی که ناخواسته آوردگاه بیگانگان شده و پل پیروزی‌اش خوانده بودند از برزخ هراسناک تباهی و اضمحلال رهایی بخشید .
رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ که با حمله نیروهای متفقین روبرو شد به سراغ فروغی مغضوب و بیمار و خانه نشین رفت و از او کمک خواست
محمد علی فروغی مسئولیت انتقال سلطنت از پدر به پسر را بعهده گرقت و ایران را از خطر نابودی در جنگ رهانید
وی از مبارزان مهم انقلاب مشروطه ، بانی اصلی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و مصحح شاهنامه و گلستان سعدی و دیوان خیام ، نخست وزیر رضا شاه و محمد رضا شاه است و متن استعفای رضا شاه از سلطنت توسط او نوشته شده است
با همه این تفاصیل ملک الشعرای بهار او را یهودی زاده مکاری میدانست که سرانجام روزی فاتحه سلطنت پهلوی را خواهد خواند
ملک الشعرای بهار این شعر را پس از تبعید رضا شاه خطاب به فرزند او محمد رضا شاه سروده است :
شاها ! کنم از خبث فروغی خبرت
خون می‌کند این جهود ناکس جگرت
خطبه ی شهی و عزل تو را خواهد خواند
زآن گونه که خواند از برای پدرت!
May be an image of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Mina Siegel and 59 others

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

صدها چراغ دارد و بیراهه میرود

هر چه گفتیم آقانکن . اینقدر سرتق نباش . اینقدر عالم و آدم را با خودت دشمن نکن . اینقدر آن دهان صاحب مرده ات را باز نکن . اینقدر پرت و پلا نگو . حرف ما را نشنیدی که نشنیدی
.
هرقدر داد زدیم، ناله و ندبه کردیم که : آقای من ! رییس من ! جان من ! شما که هم بند لیفه تان و هم بند دهان تان سست است اینقدر دروغ نگو . اینقدر خودت را رسوای خاص و عام نکن . اینقدر آبرو ریزی نکن . نگو که کلیه آمیزاددر جای مخصوصی توی قلب شان است ! آخر تو به قلوه و بیضه و کلیه و خایه و امعا و احشای آدمیزادگان چه کار داری ؟
هر چه ندبه و استغاثه کردیم که : پدر آمرزیده ! حالا که اندک مندک چغندر زردک شده ای ، تو که از آب قیماق میگیری ، دروغ میگویی بگو . چاخان میکنی بکن . بد زبانی میکنی بکن . اما جان مادرت ، جان پدر و پدربزرگ بزرگوارت، بیا مردانگی کن و همین پوزه بندی را که عالم و آدم از ترس عالیجناب کرونا جلوی دهان شان می بستند جلوی آن پوزه ات ببند تا اینقدر جفنگ و پرت ‌‌و پلا نگویی ! اینقدر آب دهن آسید ابوطالب نباشی!
حرف ما را نشنیدی که نشنیدی
می بینی حالا ما را توی چه انشر و منشری گیر انداخته ای ؟ می بینی در چنبر چه بلاهایی گرفتارشده ای آقای رییس جمهور ؟
ما تازه دل مان را صابون زده بودیم بنشینیم دور دوم چماق کشی ها و قداره کشی های شما و آ ن پیر مردآلزایمری را تماشا کنیم و یک عالمه فحش های تازه یاد بگیریم .
دل مان میخواست به هر دوز و کلکی که هست شما دوباره رییس جمهور مان بشوید تا برای چهار سال دیگر ما از خجالت نتوانیم سرمان را جلوی دوست و دشمن بلند کنیم و بگوییم شهروند ینگه دنیا هستیم .
دل مان میخواست شما دوباره رییس جمهور ما بشوید بلکه این اداره جلیله مالیات که هر ساله شیره جان مان را میمکد دست از سرمان بردارد و ما هم مثل شما هفتصد و پنجاه دلار مالیات سالانه بپردازیم و با خیال راحت برویم برای خودمان غاز چرانی !
حیف شد گرفتار آن قاضی القضات سنگدل بد عنق بد قماش بد لعاب بد پک ‌و‌پوز بی مروت شده ای که مدام باید دوسیه به بغل از این محکمه به آن محکمه سگدو بزنی و حتی اجازه نمیدهد در جشن فارغ التحصیلی آقا زاده دردانه تان شرکت کنی.
آقای رییس جمهور ! ما بیشتر دل مان برای آن بانوی اول امریکا میسوزدکه آن طفلکی به آتش شما سوخته است .همان بانویی که ناچار شده بود سخنرانی میشل اوباما را کپیه برداری بکند و عینهو والده گلبدن خانوم آن را با آن لهجه زیبایش برای ما ببوهای امریکایی بخواند !
یعنی توی آن کاخ سفید به آن بزرگی یکنفر پیدا نمیشد محض رضای خدا این شعر سعدی را برای تان بخواند و شما را از چنین مخمصه ای برهاند ؟
ای روبهک ! چرا ننشینی به جای
خویش ؟
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش
چاه است و راه و دیده بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراهه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
ما دل مان برای دروغ ها و عربده کشی های تان تنگ میشود آقای رییس جمهور ! ایضا دل مان برای فرست لیدی مان تنگ میشود آقای رییس جمهور ! امیدواریم بتوانید این قاضی القضات بد کله بد دماغ را هم فتیله پیچ کنید .
May be an illustration
See insights and ads
All reactions:
Siavash Roshandel, Masoud Momen and 70 others