رفیقم مصطفی عزیزی بیادم آورد که امروز « روز جهانی نامه » است
هر چند دیگر کسی نامه نمی نویسد و شیوه نامه نگاری هم منسوخ شده است اما مرا به یاد پدرم انداخت . این چند خط را برای مصطفی نوشتم :
مرا به یاد پدرم انداختی که در دوران رضا شاه در اداره طرق و شوارع ( همان وزارت راه امروز) کار میکرد .
بعدها کارمند شهرداری آستانه اشرفیه شد و چند سالی در آن شغل پایید تا اینکه در دوران پسا مصدق به جرم وطنخواهی و هوا داری از پیر احمد آباد بیکار و « منفصل از خدمت » شدو به دامچاله محبس گرفتار آمد .
پدرم همچون بسیاری از پدران آن روزگار خطی بسیار خوش داشت و شب های زمستان برای مان کتاب می خواند.
نامه هایش را همواره با این جمله آغاز میکرد :
«نور چشم عزیزم
امیدوارم از همه بلایای ارضی و سماوی محفوظ و محروس بوده باشید . اگر از احوال ما بخواهید الحمدالله سلامتی حاصل است و ملالی نیست جز دوری دیدار شما »
باری ، آسیاب چرخید و چرخید و ما آواره قاره ها وکشور ها شدیم اما نامه هایش همچنان میآمد و آرزویش اینکه ما از کلیه بلایای ارضی و سماوی محفوظ ومحروس بمانیم.
پدرم البته بلایای دیگری از جمله بلایای ارزی و بلایای آخوندی را از یاد برده بود
نام همه پدران و رفتگان جاوید
———-
آستانه اشرفیه : شهرکی است بین لاهیجان و رشت که ما روزگاری در آن میزیستیم