همان اتفاقی که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرای تهران رخ داد، پیش از آن، و برای اولینبار در تاریخ معاصر منطقه، در افغانستان به ثبت رسیده است. به عبارت دیگر ناگاه در بستری از مدرنیزاسیون شکستهبستهی ناموزون، و در میان ناباوری نیروهای پیشرو در مبارزه برای کسب حقوق مدنی، از کوچههای گردآلود و مخروبهی یکی از روستاهای تاجیکنشین شمال افغانستان، روستامرد بیسواد دین در کفی ظاهر شد، که در چشمبرهمزدنی امیرامانالهخان پادشاه افغان را ساقط و در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۲۹، بر تخت شاهی جلالآباد نشست؛ و یکی از کمنظیرترین خطبههای تاریخ زمامداران جهان را به نام دولت کوتاهمدت و مستعجل خود خواند: حبیباله، فرزند آبلهرو و خشن یک آبفروش بود. به همین دلیل او را «بچهسقو» یا بچهسقا میخواندند. عمر حکومت بچهسقو به درازا نکشید. شاید با کمی گذشت و سهلنگری، بتوان یکی از دلایلش را حماقت و سادگی بیش از اندازهی بچهسقو دانست، که حرف آخر را همان اول کار به زبان آورده بود، و به کلی با سیاست و سیاستورزیبیگانه بود. او برخلاف حاکمان روستاتبار و دیندرکف جدید ایران، دستی در دست تکنوکراتها و آزمودههای رنگبهرنگ سیاست نداشت تا در کار دولتسازی مددکارشان باشند؛ از اینرو طولی نکشید تا از تخت جلالآباد به زیر آمد و از دار مکافات بالا رفت.
امیرامانالهخان پادشاه افغانستان در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، برابر با ۱۹۱۹ میلادی، (یکسال پیش از کودتای رضاخان و سیدضیا و ۵ سال مانده به سلطنت رضاشاه)، به تخت پادشاهی نشست. او برخلاف رضاشاه، که با واسطهی انگلیسیها به حکومت رسید، با وعدهی کسب استقلال سیاسی از انگلستان، حمایت برخی سران قبایل و روشنفکران مشروطهخواه را در جنگ با انگلیسیها به دست آورد و سرانجام با پذیرش الغای قرارداد گندمگ از سوی بریتانیا، که استقلال افغانستان را در امور مربوط به سیاست خارجی محدود میکرد، به خواستهاش رسید. امانالهخان، پادشاه اروپا دیدهای بود که خود را مشتاق گسترش مظاهر، و ظواهر دنیای جدید نشان میداد. او درسال ۱۹۲۱، نخستین مدرسهی دخترانه را به نام مکتب عصمت بنیاد گذاشت و همچنین گروهی از دختران را برای ادامهی تحصیلات به ترکیه اعزام کرد. ۱۴ سال قبل از داستان کشف حجاب رضاشاه، دستور کشف برقع را صادر کرد و به زنان اجازه داد تا به جای آن از یک چادر نازک، بدون آنکه روی وموی را بپوشاند بهره ببرند. بردهداری را لغو کرد، و خواستههای مشروطهخواهان را تا حد یک مجلس ملی انتصابی پذیرفت. اما او نیز همچون مقلد خود در ایران، از ظواهر مدرن پیشتر نرفت.
در چنین احوالی، با مخالفت یک روحانی روستایی به نان «حضرت صاحب شوربازاری»، بچهسقو از روستای کلکان شورید و روستاییان را به دنبال خود کشاند و کاخ جلالآباد را که تصرف کرد، امانالهخان از کشور گریخت و به ایتالیا رفت. در نتیجه داستان تخت حوضی حاکم جدید افغانستان آغاز شد. شاید برای فهم ابعاد و اندازهی این مضحکهی تاریخی، و تطبیق آن با رویدادهای مشابه، گیرم با درنظرگرفتن ظرف زمان، هیچ توصیفی گویاتر از نخستین سخنرانی بچهسقو، در اولین روز از زمامداری خود نباشد. روستازادهی تاجیک نمایش تخت حوضی ما، این سخنرانی تاریخی را به زبان فارسی، و خطاب به بزرگان و سران قبایل، شخصیتهای اجتماعی، سران سپاه، روحانیان و هیاتهای نمایندگی کشورهای خارجی بر زبان رانده است:
« .. مه، (من) اوضای (اوضاع) کفر و بیدینی و لاتیگری حکومت سابقه ره دیده، و برای خدمت دین رسولاله کمر جهاده بسته کدم، تا شما بیادرها (برادرها) از کفرولاتیگری نجات بتم، مه بادازی (بعد از این) پیسه (پول) بیتالماله به تعمیر و متب (مکتب) خرج نخات کدم (نخواهم کرد) بلکه همه ره به عسکر خود میتم (میدم) که چای و قند و پلو بخورن، و به ملاها میتم که عبادت کنن، و دگه، مه پاچای (پادشاه) شماستم، و شما رعیت مه میباشین، بروین بادازی همیشه سات (همه وقت) خوده تیر کنین، (خوش باشین)، مرغبازی، بودنه بازی کنین، و ترنگتامه ( چاق و شاداب و سُر و مُر) خوش بگذرانین»
بچهسقو در درازای چند ماه حکومتش، جز خراب کردن موزهی کابل و تخریب مجسمهها که نشانهی بتپرستی میدانست، فرصت نکرد کار دیگری انجام دهد. امانالهخان با کمک نادرخان سفیر افغانستان در پاریس، از طریق تجهیز قبایل پشتون، به حکومت بازگشت و به رغم توافق و تسلیم، بچهسقو و همراهانش را به چوبهی دار سپرد. یکی از سفیران ایران در افغانستان، که شاهد پیروزی بچهسقو بوده است، در خاطراتش مینویسد: «راز موفقیت او این بود که هرچه از اغنیا میگرفت، بین فقیران و مستمندان تفسیم میکرد.» مالیات را برای اهالی کابل و جلالآباد برچیده بود و خود به تنهایی اختیار بیتالمال را به عهده داشت، هرجا میخواست میبخشید و هرجا نمیخواست میگرفت. نوشتهاند که او حتا میخواست حقوق سفیران دولتهای خارجی را خود پرداخت کند. این جملهی معروف که در دیدار با سفرا، به ویژه خطاب به شیخسفرا بیان شده و در کتابهای تاریخی افغانها، به منظور شناساندن سادگی وروستامنشی اوبسیار نقل شده، از اوست: «اگر شما، و ماتحتهای شما خوب کار بکنند، دستور میدهم که جیره ومواجب همهی شما را زیاد کنند!»