در این اوضاع احوالی که اضطراب و مرک بر جهان بشریت سایه افکنده و آوای ترسناک مرگ از اینسوی و آنسوی عالم به گوش میرسد ، گل های حیاط خانه ام بی هیچ هراس و اضطرابی شکوفا شده اند.
امروز صبح با گشت و گذاری کوتاه در حیاط خانه ام و تماشای گل هایی که پیام آور بهار و نوروز اند، با خودم گفتم غزالی حق داشت که میگفت : بیچاره تر از انسان هیچ موجودی نیست که گرفتار بیماری و درد و ترس و حسد و اضطراب است .
و آن یاس های سپید . آه ......آن یاس های سپید که با عطر دل انگیزش بخواب میرفتم و از خواب بیدار میشدم
آیا مرگ رخصتی خواهد داد که بار دیگر با عطر دلنشین یاس های سپید نازنینم بخواب بروم و از خواب برخیزم ؟
نمیدانم .
رخصت زیستن را
دست بسته دهان بسته گذشتم
دست و دهان بسته گذشتیم
و منظر جهان را
تنها از رخنه تنگ چشمی حصار شرارت دیدیم
و اکنون
آنک در کوتاه بی کوبه
در برابر و
آنک اشارت دربان منتظر
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت ...
امروز صبح با گشت و گذاری کوتاه در حیاط خانه ام و تماشای گل هایی که پیام آور بهار و نوروز اند، با خودم گفتم غزالی حق داشت که میگفت : بیچاره تر از انسان هیچ موجودی نیست که گرفتار بیماری و درد و ترس و حسد و اضطراب است .
و آن یاس های سپید . آه ......آن یاس های سپید که با عطر دل انگیزش بخواب میرفتم و از خواب بیدار میشدم
آیا مرگ رخصتی خواهد داد که بار دیگر با عطر دلنشین یاس های سپید نازنینم بخواب بروم و از خواب برخیزم ؟
نمیدانم .
رخصت زیستن را
دست بسته دهان بسته گذشتم
دست و دهان بسته گذشتیم
و منظر جهان را
تنها از رخنه تنگ چشمی حصار شرارت دیدیم
و اکنون
آنک در کوتاه بی کوبه
در برابر و
آنک اشارت دربان منتظر
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت ...