دنبال کننده ها

۲ تیر ۱۳۹۵

هزار سال نثر پارسی

اندر آداب دوست یابی

بدان ای پسر که مردمان تا زنده باشند نا گزیر باشند از دوستان . که مرد اگر بی برادر باشد  به که بی دوست .از آنچه حکیمی را پرسیدند که دوست بهتر یا برادر ؟
گفت : برادر هم دوست به
پس اندیشه کن به کار دوستان به تازه داشتن رسم هدیه فرستادن و مردمی کردن . ازیرا که هر که از دوستان نیندیشد ؛ دوستان نیز ازو نیندیشند ؛ پس مرد همواره بی دوست بود .....
و لکن چون دوست نو گیری پشت با دوستان کهن مکن .دوست نو همی طلب و دوست کهن را بر جای همی دار تا همیشه بسیار دوست باشی که گفته اند دوست نیک ؛ گنجی بزرگ است
دیگر اندیشه کن که از مردمانی که با تو به راه دوستی روند و نیم دوست باشند ؛ با ایشان نیکویی و سازگاری کن و به هر نیک و بد با ایشان متفق باش ؛ تا چون از همه مردمی بینند دوست یکدل شوند که اسکندر را پرسیدند که بدین کم مایه روزگار ؛ این چندین ملک به چه خصلت بدست آوردی ؟
گفت : که بدست آوردن دشمنان به تلطف و جمع کردن دوستان به تعهد ......
اما تو هنرمند باش که هنرمند کم عیب بود و دوست بی هنر مدار که از دوست بی هنر فلاح نیاید
اما با بی خردان هرگز دوستی مکن که دوست بی خرد از دشمن بخرد (با خرد ) بتر بود ؛ که دوست بی خرد با دوست از بدی آن کند که صد دشمن با خرد با دشمن نکند ..
و حق مردمان و دوستان نزدیک خویش ضایع مکن تا سزاوار ملامت نگردی که گفته اند : دو گروه مردم سزاوار ملامت باشند . یکی ضایع کننده حق دوستان ؛ و دیگر ناشناسنده کردار نیکو. ...
و با مردمان دوستی میانه دار ؛ بر دوستان به امید دل مبند که من دوستان بسیار دارم . دوست خاصه خویش خود باش ؛ و از پیش و پس خویشتن خود نگر ؛ و بر اعتماد دوستان از خویشتن غافل مباش . چه اگر هزار دوست باشد ترا ؛ از تو دوست تر ترا کس نبود .......
از: قابوس نامه
تالیف :امیر عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار
نوشته شده بسال 475 هجری قمری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر