ازآن سر داران تا اين سرداران .....
....تسلط تازيان بر ايران را هيچگاه نبايد به منزله پايان مقاومت ها و مخالفت های ايرانيان در برابر دين و دولت اسلامی تلقی کرد چرا که مردم ما ؛ اگرچه در برابر تازيان شکست خوردند اما با پايداری ها و جانفشانی های دليرانه و بی پايان ؛ با حکومت های دست نشانده اسلامی که مظهر دين تحميلی بودند به مبارزه پرداختند .
بنا به نوشته ابن بلخی در کتاب " فارسنامه " ؛ پس از فتح استخر در فاصله سالهای 28 تا 30 هجری ؛ مردم اين شهر پس از يک شورش گسترده ؛ حاکم عرب آنجا را کشتند و تازيان مجبور شدند برای بار دوم استخر را محاصره و تصرف کنند .
به نوشته ابن بلخی ؛ عبدالله بن عامر ؛ سردار عرب ؛ پس از محاصره استخر :"....سوگند خورد که چندان بکشد از مردم اصطخر ( استخر ) که خون براند ... به اصطخر آمد و آنرا بجنگ بستد ....و خون همگان مباح گردانيد و چندانکه کشتند خون نمی رفت ..تا آب گرم به خون ريختند ..... و تعداد کشتگان که نامبردار بودند چهل هزار کشته بود ...بيرون از مجهولان ...( در اين باره نگاه کنيد به کامل ابن اثير - جلد سوم )
در زمان خلافت علی نيز ؛ مردم استخر بار ديگر سر به شورش بر داشتند و اين بار به فرمان علی ( همان مولای متقيان !! شيعيان ) يکی ديگر از خونخواران تازی به نام " عبدالله بن عباس " شورش مردم را در خون فرو نشاند .
در همين زمان - يعنی بهنگام خلافت علی - مردم کرمان و فارس نيز قيام کردند و عمال علی را از شهر های خود بيرون راندند . علی برای خاموش کردن طغيان مردم " زياد بن ابيه " را بسوی فارس و کرمان فرستاد ( برای آگاهی از جنايت های بيشمار اين سردار اسلام نگاه کنيد به کتاب " مروج الذهب - جلد دوم )
مازندران ( طبرستان ) همواره عرصه مبارزات مردم عليه حکومت اعراب بود و مردم اين سامان دهها سال با اشغالگران تازی جنگيدند و به رغم کشتار های گسترده تازيان نتوانستند حاکميت و سلطه دائمی خود را بر اين نواحی بر قرار کنند
بنا بنوشته " فتوح البلدان " در زمان عثمان ؛ تازيان برای فتح طبرستان کوشيدند و سعيد بن عاص - والی کوفه -بجنگ مردم طبرستان رفت . در اين جنگ ؛ حسن و حسين فرزندان علی همراه سعيد بن عاص بودند و در پيکار های خونين عليه مردم اين سامان مستقيما شرکت داشتند ( نگاه کنيد به مختصر البلدان -ص 152)
در سال 98 هجری ؛ خليفه اموی - سليمان بن عبدالملک - که از شورش مردم طبرستان بيمناک شده بود ؛ يکی از سر داران معروف خود بنام " مصقله : را برای سر کوب شورشيان فرستاد
در تاريخ طبری می خوانيم : " مردم طبرستان با وی حيله کردند و چنان وانمودند که هيبت وی بر دل هايشان نشسته است ( يعنی از او بسيار ترسيده اند ) تا مصقله سپاه را به درون آن ديار آورد و چون نزديک گذرگاههای کوهستان رسيد ؛ دشمن در آنجای کمين کرده بود ؛ سپس سنگ های کوهستان را بر سر سپاهيان خليفه افکندند ؛ چنانکه لشکريان عرب همه هلاک گرديدند و مصلقه - سردار عرب - نيز کشته شد . از آنجای اين مثل را آورده اند که " تا مصلقه از طبرستان باز گردد ." ....پس از آن مسلمين در اطراف آن نواحی می جنگيدند و از پيشروی در سر زمين طبرستان پرهيز ميکردند . ( نگاه کنيد به تاريخ طبری - جلد نهم )
مردم گرگان نيز در زمان سليمان بن عبدالملک اموی سر به طغيان بر داشتند و عامل خليفه را کشتند . يزيد بن مهلب _ يکی از خونخوار ترين سر داران تازی _برای سر کوبی مردم به گرگان شتافت . اين سر دار خونخوار تازی ؛ در گرگان سوگند خورد که با خون " عجم " آسياب بگرداند .
تاريخ طبرستان در اين باره می نويسد : " ...به گرگان آمد و دوازده هزار تن از جوانان و اسيران و سواران و مرزبانان را گردن زدچون خون روان نمی شد آب در جوی نهادند و خون با آن به آسياب بردند و گندم آرد کردند ؛ و يزيد بن مهلب از آن نان بخورد تا سوگند خود وفا کرده باشد ....سپس شش هزار کودک و زن و مرد جوان را اسير کرد و همه را به بردگی فروختند ... و کالبد کشتگان را بر دو جانب طريق ( جاده )بياويخت ( نگاه کنيد به تاريخ طبرستان - ابن اسفنديار - جلد اول )
بقول حافظ عزيز مان :
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که عطر گلی ماند و بوی ياسمنی
۱ نظر:
دوست من خيلي عالي بود.
ولي مردوايج آل زيار يادت نره كه با اين سوسمارخورها چيكاركرد واز همه بدترتوسط غلاماي ترك خودش كشته شد.
ارسال یک نظر